سفارش تبلیغ
صبا ویژن
الان ما چقدر باید متشکر شمر باشیم! - خا د م
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

الان ما چقدر باید متشکر   شمر   باشیم!

صمدی آملی :   -   قاتلان   -   امام حسین علیه السلام

«تایم جلسه یک ساعت و یک دقیقه و پنجاه هفت ثانیه است که این مطالب ذیل الذکر از دقیقه چهل وهشت به بعد می باشد ...»«... یک فرمایش هم آقا [ آقای حسن زاده] دارند که آن تشکیک در ماهیت هم راه دارد؛ آن هم خیلی رمز عجیبی است؛ تشکیک در ماهیت را آقا همانند تشکیک در وجود پذیرفته اند و می فرمایند: اعتقاد من این است! بله ما به خاطر همین یک جمله ایشان که می فرمایند: اعتقاد من این است که همانجور که وجود تشکیکی است، ماهیت هم تشکیکی است؛ حالا بحث وجود و ماهیت، ماهیت هنوز پیش نیامده با عزیزان؛ یک مقداری درس 99 و 100 یک مقداری عرایضی داشتیم؛ اما این فرمایش حضرت آقا، مثل اینکه بله؛ آن هم تازه به صورت یک اعتقاد می فرمایند؛ مرحوم جناب صدرالمتالهین در اسفار تقریبا می خواهند تشکیک در ماهیت را بپذیرند، اما آقا اصلا می فرمایند: اعتقاد من این است! همین چیز عجیبی شده که به نظر من اگر- فکر می کنم- حضرت آقا تا به حال هیچ مطلب نویی نداشته بودند جز همین یک مطلب کافی است؛ این خیلی حرف است! خیلی حرف است! این همه عرفا در طول تاریخ آمده اند این مطلب را هنوز نتوانسته اند تثبیتش کنند که عین ثابت را می شود؛ مرحوم جناب ابن عربی چقدر قدم به قدم عین ثابت، عین ثابت، عین ثابت، عین ثابت، عین ثابت، ذات، ذات؛ و جناب محقق   قیصری همینطور؛ ابن ترکه همینطور و دیگر بزرگواران همینطور؛ هیچکدام از این بزرگواران از این مرحله و از این گردنه در نرفته اند و آقا از این گردنه هم در رفت؛ خیلی حرف است در اینجا؛ حالا من دارم همینطور یک چیزی میگویم؛ هم شما  به عمق قضیه توجه ندارید، هم خود من آنطوری که باید باشد، به عمق قضیه اطلاع نداریم که این چه است؛ آن وقت اگر این قضیه باشد، اگر این یک قضیه که الآن فعلا اگرش را می گوییم، تا آدم برهانش را پیاده کند، بعد بگوییم: آقا! اگر دیگر نه؛ حتما هست؛اگر این باشد، یک مقداری باید ترس داشت؛ قبل از اینکه ما برویم بهشت و این جاها، می بینیم یزید اینها رفته اند؛ یک مقداری ترس هست؛ هست دیگر؛ نمیشود؛ هست؛ نه؛ حالا آن درست است؛ حرف خیلی داریم؛ آیات پیش می آید؛ روایات پیش می آید؛ وقایع تاریخی مطرح می شود؛ خیلی حرف پیش می آید؛این معلوم می شود که آقا چطور به آیات و روایات سیطره پیدا کرده اند .... بله باید دوره تفسیر انفسی درست بشود؛ از این در می آید؛ عرض کردم: این حرفی است؛ یک مطلبی است؛ لذا یک وقتی آقا می فرمودند: که نمی توانیم این را که داریم بگوییم! اگر بگوییم ما را بیچاره می کنند؛حالا ما اینجا جلسه خصوصی مان هستیم؛ و الا مردم بیچاره ها دارند توی خیابان؛ الآن حق حق هم هست؛ ما هم می گوییم: حق است و الآن دارند چه کار می کنند؟ همه لعنت می کنند؛ همه همه می خواهند ایشان را دورش کنند، جناب سید الشهدا دارد ایشان را می کشد می آورد؛ باشد باشد؛ نباید اینها را برداشت؛ باید باشد؛ اینها وظیفه ماست؛ وظیفه ماست بگوییم: لعنة الله علی شمر؛ لعن الله عمر بن سعد و لعن الله شمرا؛ باید هم بگوییم؛ وظیفه داریم؛ ما همه همه یعنی کل عالم همینطور دست به دست هم می دهیم، این آقا را دورش کنیم، اما سیدالشهدا می گوید: نخیر بیا؛ بگذار بیاید؛ چرا دورش می کنید؟

مردم چون حرف نشنیده اند خیال می کنند که اینها ضد دینی شد؛ پس برای چه ما معطل هستیم توی خیابانها داریم هی جوش می زنیم؟ پس ما داریم سر چه کسی را می تراشیم؟ نه؛ این کمال برای خودشان است؛ باشد؛ شما لعنتان را بکنید؛ دستور شرعی هم هست؛ حساب باشد؛ خودتان به کمال می رسید؛ مگر نمی خواهید به کمال برسید؟ بدوید به کمال برسید؛ اما تو چه داعی داری که جلوی کمال دیگران را ببندی؟ چرا تنگ نظر هستی؟

آقا! حالا آن هم از طرفی هم اینها هر کاری که کردند، دین خدا و ناموس خدا که باقی ماند! یعنی چیزی نشد که این ها ضربه به ناموس خدا بزنند؛ اتفاقا شاید فردای قیامت اینها بگویند: خوب مرد حسابی! شما این قدر خواستید ما را دور کنید، ما را دور کنید، خوب اگر ما نبودیم، شما این همه مومن از کجا می آمدید؟ این همه مسجد شما، تکیه شما، این همه روزه این همه کمال پس چیست؟ من باعث شدم به کمال برسی دیگر!! حال که من باعث شدم به کمال برسی حالا چرا این قدر تنگ نظر هستی؟ نمی گذاری من یک مقدار جلو بیایم؟ همین؛ دو دو تا چهارتا؛می بینی جلو ما می ایستند همانها اقامه برهان می کنند؛ فرعون می گوید: خوب؛ من نبودم؛ بسیار خوب من نبودم؛ خوب من که ضدّم، من ضدّ که بخواهم نباشم، تو راه نمی افتی! بله من باید بودم تو را راه می انداختم؛ خوب نه؛ واقعش را ما می گوییم؛ الآن ما چقدر باید متشکر شمر باشیم و عمر سعد باشیم؟ الآن مردم چقدر دارند به خاطر امام حسین به کمال می رسند؛ خوب اگر شمر آن روز آقا را رها می کرد، تمام می شد می رفت؛ خوب آقا چه می شد مثلا؟ از شما می پرسیم چه می شد؟ نتیجه اش این می شد که برمی گشت به مدینه؛ همان مردم مدینه؛ حالا چه فرقی می کند؟ چهار روزی عمرشان حالا اضافه تر؛ این مقداری که بودند مگر چند تا ساخته شدند؟ بازهم تنها چیزی که بود، که به استقبال برویم و 10میلیون جمعیت جمع بشویم و سر وصدا کنیم که بله آقای ما آمد؛ الحمد لله از مرگ در آمده؛ خیلی خوب؛از مرگ در آمد و آمد و سن 63 سالشان شده مثلا 73 سال؛ نتیجه چه می شد؟ دو دو تا چهار تا دیگر؛ چه می خواهی؟ 73 سال می شد؛ خیلی خوب حالا سن بشود 73سال؛ جناب نوح بیچاره که 900سال زحمت کشید 70 نفر گیر آورد؛ جناب سید الشهدا را شمر شهید کرد، ایشان 71 نفر چیست آقا؛ هو الی یوم القیامه  همینجور دارند می آیند، هی دارند می آیند؛ هی دارند می آیند؛ بعد هم همه دارند می آیند که شمر را دورش کنند، جناب سید الشهدا می گوید: آقا باشد؛ شما بگویید این را دور کنید؛ چون تولی و تبری هست دیگر؛ بعد می بینید که این تولی و تبری ابتدایی است؛ این اینجا هست؛ حالا که رفتند، رحمة للعالمین دیگر تولی تبری نیست که؛ این الآن این پایین است؛بعد می بینید که همه روز قیامت می گوییم که خوب؛ حالا درست است حق شمر هم هست که این همه بالا بیاید؛ ایشان باعث شد ما الان آمدیم اینجا دیگر؛ به هر حال  دیگر چیزهایی در حرفهایشان هست؛ معلوم هست یک استعدادهایی هست؛ چون مثل عمر سعد هی دست بازی می کرد؛ همین 10 روز معطل کردن این خودش یک لمی داشت؛ چرا این جوری دست بازی کرد؟ بله؛ مثلا خوب حالا می خواهد دنیا را ول کند، نمی تواند؛ از آن طرف هم میخواهد دستش هم آلوده بشود نمیتواند؛ به هر حال جای فکر است؛ خوب بشود؛ بله بله؛ منتها آن که در ذهن ما هست که جهنم آنها، این حرفی نیست؛ آری این عین ثابتش تا عوض بشود جان را به لب می آورد؛ ...آن عین ثابت شمر بخواهد عوض بشود و در قیامت هم فرض که بخواهد طیب بشود، یعنی آن یک تار مویی که ما خبر نداریم، اینجوری ما الآن هرچه نگاه می کنیم زده کشته و آن نهایت کار خودش را به یک تعبیر کرده، اما تار مویی آن گوشه موشه ها هست؛ یک تار مویی هست مثلا؛ که آن تار مو یک جایی خودش را نشان داده بالاخره؛ چون در بین راه کوفه و شام می آمدند، آن شب در دیر سر مبارک آقا را گذاشته بود و آن راهب مسیحی آمد و سر را گرفت و گفت من 5 هزار دینار به شما می دهم، شما یک امشب سر را بدهید به من؛ این تمثل برایش حاصل شده بود دید که نور بالا می رود؛ عاشق شد؛ گفت: آقا 5 هزار دینار به شما می دهم دیگر؛ این همه پول دارم می دهم؛ داد و آنها هم سر را به او دادند؛ این برد و سر را شست و شو کرد و چه؛ که ظاهرا الآن برای دیر راهب همانجا برایش یک ارزشی  قائل شده اند؛ آقایانی که سوریه می روند می گویند: می روند آنجا زیارت هم می کنند برای آن دیر راهب؛ بعد حالا عنایت بفرمایید که آن تار موها آن گوشه موشه ها باشد، در می آید؛بالاخره یک چیزهایی هست که سکه ها را که گرفته بودند داخل صندوق بود؛ سکه ها را گرفتند و به طرف شام؛ فردا صبح سر را رفتند گرفتند و به طرف شام به راه افتادند؛ بعدها که رفتند و سکه ها را باز کردند دیدند سکه نیست؛ همه شده سفال؛ سکه شده سفال؛ و این ور یک آیه نوشته آن ور هم یک آیه نوشته که خود شمر اعتراف کرد و گفت: خسر الدنیا و الآخره؛ هم قیامتمان را از دست دادیم، که اینجا را هم از دست دادیم؛ که من در کل قضایای کربلا از اول تا آخر هر کجا را دقت کردم، فقط این یک مورد را ذهنم هست این یکی را گیر آوردم؛یک چیزکی هم در گودال، از آن گاهی تعبیر می کنیم به ضمیر ناخودآگاه؛ نا خودآگاه می بینی در می آید و خودش را بروز می دهد؛ عرض کردم بحث، بحث سنگینی است؛ بله این اولا باید از جنبه علمی حل بشود؛ حالا ما کاری به این شخص نداریم؛ بله کاری به این شخص نداریم؛ شما مثل اینکه یک مطلبی را میخواهید برهانی کنید؛ بر اساس برهان پیاده اش بکنید، بعد بگویید این مطلب پیاده شده ما مصداقش فلانی است؛ گاهی در مساله مصداق شناسی آدم، مثلا یک وقتی شاید بیاییم روی یکی از افراد انگشت بگذاریم بگوییم خوب نه؛ این یکی مصداقش نمی شود.»

فتأمل جیدا جیدا ...

حسین آرین فر


:

جهت ارتباط با ما بر روی تصویر ذیل کیلک فرمائید

خا د م


لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها
روز جهانی بدون دروغ ،یعنی میشود ؟ I Love You I miss you I kiss you روز جهانی ورود ادیان به دین تشیع بخاری در جای جای صحیح خود، از خشم حضرت زهرا سلام الله علیها نسبت به ابی بکر سخن می‏گوید. در کتاب خمس می‏گوید: فغضبتْ فاطمةُ بنتُ رسول‏ اللَّه فهجرتْ أبابکر فلم تزل مهاجرتُه حتی تُوفِّیَتْ. یعنی: فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر ابی‏ بکر خشمگین شد و او را ترک گفت و این متارکه تا روزی که درگذشت ادامه داشت. (صحیح البخاری، باب فرض الخمس، 4/ 78) 1 ـ نماز. 2 ـ روزه. 3 ـ خمس. 4 ـ زکات. 5 ـ حج. 6 ـ جهاد. 7 ـ امر به معروف. 8 ـ نهى از منکر. 9 ـ تولى. 10 ـ تبرى. امام صادق صلوات الله علیه میفرمایند : ....خداوند تبارک و تعالی موجودی نجس تر از سگ نیافریده است و دشمن ما خانواده ، از سگ نیز نجس تر است (وسائل الشیعه جلد ۱صفحه ۱۵۹ باب۱۱ حدیث۵)
حسین آرین فر