سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهار 1388 - خا د م
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فتوا به حلال بودن زنا !

اگر مردى آلتش را در پارچه اى به پیچد سپس با زنى نزدیکى کند ومنى اش را داخل رحم نریزد، نه غسل بر او واجب مى شود و نه حدّ زنا، و ضررى به عباداتش هم نمى زند.

این سخن از شخصى است بنام عبد القاهر تمیمى که سُبکى نویسنده کتاب طبقات الشافعیّة او را پیشوایى بزرگ وجلیل القدر و دانشمندى که آوازه علمى اش گیتى را فرا گرفته و علوم ودانشش به خراسان حمل مى شد معرّفى کرده است.( طبقات الشافعیة الکبری لتاج الدین علی بن عبد الکافی: 5/136-145)

ابن نُجیم حنفى با یک درجه تخفیف همین فتوا را بگونه اى دیگر صادر کرده ومى گوید:

اگر مردى آلتش را در پارچه اى بپیچد و با زنى نزدیکى کند پس اگر احساس لذّت کند و حرارت و گرماى درون را لمس کرد حجّ او باطل مى شود، وگر نه ضررى نخواهد داشت. (البحر الرائق: 3/16)

أبو حنیفه نیز گفته است: اگر مردى در برابر قرار داد ده درهم با مادرش ازدواج و نزدیکى نماید زناکار نخواهد بود و حدّ زناکار هم بر وى جارى نمى شود، و اگر مردى آلتش را در پارچه اى به پیچد و با زنى همبستر شود زناکار نیست و حدّ بر او جارى نمى شود. (الایضاح  - الفضل بن شاذان الأزدی ص 92.)

جواز استمناء (خود ارضایی)

از مجاهد نقل شده که گفته است: آنانکه پیش از ما مى زیسته اند پسران جوانشان را به استمناء و همچنین دختران و زنان را به استفاده از وسیله اى براى خود ارضایى وادار مى کرده اند تا از زنا دورى کنند. (المصنف لعبد الرزاق / ج7 / ص 391 / ط المجلس العلمی بتحقیق الأعظمی)

ابن جریح از عمرو بن دینار نقل مى کند که گفته است: مانعى در جایز نبودن استمناء نمى بینم. (المصنف لعبد الرزاق / ج7 / ص 392 / ط المجلس العلمی بتحقیق الأعظمی)

ثورى از عبّاد از منصور از جابر بن زید أبی الشعثاء نقل کرده است که گفت: تو صاحب منى هستى هر کجا خواستى آن را بریز. (المصنف لعبد الرزاق / ج7 / ص 391 / ط المجلس العلمی بتحقیق الأعظمی)

ابن حزم گفته است: استمناء مرد همانند بازى کردن زن با فرجش مباح است وحرام نیست، سپس به دو آیه از قرآن استدلال مى کند ومى گوید: خداوند در این آیه فرموده است: (وقد فصّل لکم ما حرّم علیکم) و چون تفصیلى در باره استمناء نیامده است پس جایز است. و نیز در این آیه که فرموده است: (خلق لکم ما فی الأرض جمیعا). و در ادامه مى گوید: چون از مکارم اخلاق و فضایل نیست گروهى از آن اکراه داشته و گروهى آن را جایز دانسته اند. (المحلى لابن حزم / ج11/ ص392 / ط دار الفکر بتحقیق أحمد شاکر)

ابن مفلح (از علمای اهل سنت) می گوید: زن نیز مانند مرد می تواند چیزی شبیه آلت را برای خود استعمال کند. سپس ادامه می دهد: استمناء عبارت است از کاری که به واسطه آن منی از انسان خارج شود و امام احمد بن حنبل با وجود ورع و تقوایی که داشت این کار را جایز می دانست. چرا که اینکار خارج کردن مواد زائد از بدن است. لذا انسان می تواند هر وقت لازم بود اینکار را انجام دهد و اصل وریشه آن به حجامت و رگ زنی برمی گردد !!! (مغنی ابن قدامة 3/87)

پاک بودن منی !

شافعی (رئیس شافعیه) من را پاک می داند. به سبب آنکه خداوند در قران می فرماید: "ما بنی آدم را گرامی داشتیم."  پس چگونه او را گرامی دارد در حالی که منی که اصل اوست نجس باشد. (سراج الوهاج ص603)

جواز نگاه کردن به عورت زن

نگاه کردن به عورت زن که در آیینه و یا آب منعکس شده باشد با انگیزه شهوت و لذّت بردن مانعى ندارد. (الفقه على المذاهب الأربعة للجزیری / کتاب النکاح / مبحث فیما تثبت فیه حرمة المصاهرة / ص848 / الطبعة الأولى لدار ابن حزم / بیروت) و بسیاری دیگر از فتاوای شنیع اهل تسنن...


:

آیت الله سید علی خامنه ای

در ازدواج (موقت یا دائم) شرط است که زن، شوهر نداشته باشد و در عدّه کسى دیگر هم نباشد و اگر دختر باکره است باید بنابر احتیاط واجب از ولى (پدر یا جد پدرى) وى اذن گرفته شود. منبع فتوا

آیت الله سید علی سیستانی

دخترى که به حدّ بلوغ رسیده و رشیده است ، یعنى مصلحت خود را تشخیص مى‏دهد ، اگر بخواهد شوهر کند ، چنانچه با کره باشد و متصدى امور زندگانى خویش نباشد ، باید از پدر ، یا جدّ پدرى خود اجازه بگیرد ، بلکه ـ بنابر احتیاط واجب ـ اگر خود متصدى امور زندگانى خویش باشد نیز باید اجازه بگیرد ، و اجازه مادر و برادر لازم نیست . منبع فتوا

آیت الله محمد صادق روحانی

چنانچه دختر رشیده باشد , اذن پدر در ازدواج دائم و متعه شرط نیست و رضایت خودش کافی است منبع فتوا

آیت الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی

اگر دختر باکره اى که به حدّ بلوغ رسیده و رشیده است ـ یعنى مصلحت خود را تشخیص مى دهد ـ بتواند زندگانى خود را به نحو مستقل اداره کند و قدرت تصمیم گیرى صحیح در امور زندگى خود را داشته باشد و بیم آن که فریب بخورد در میان نباشد، چنانچه بخواهد ازدواج کند، احتیاجى به اجازه پدر یا جدّ پدرى خود ندارد. منبع فتوا

آیت الله سید محمد شاهرودی

در صورتیکه دختر غیر رشیده باشد عقد وی بدون اذن ولی باطل و اگر رشیده باشد بصورتی که خیر وشر و صلاح وفساد خود را در حال و آینده تشخیص دهد و بتواند معاملات مهمه انجام دهد اولى کسب اذن پدر است در صورت امکان .وفرقی بین عقد دائم وموقت نمیباشد . منبع فتوا

آیت الله محمد ابراهیم جناتی

اذن پدر در ازدواج دخترى که بگونه کامل مصلحت و مفسده را درک مى‏کند و تحت تأثیر احساسات قرار نمى‏گیرد، شرط نیست و اختیار با خود اوست منبع فتوا

آیت الله ناصر مکارم شیرازی

دخترى که به حدّ بلوغ رسیده و رشیده است، یعنى مصلحت خود را تشخیص مى دهد چنانچه باکره باشد احتیاط آن است که با اجازه پدر یا جدّ پدرى ازدواج نماید منبع فتوا

آیت الله محمد صادقی تهرانی : هیچ گونه ولایتی از هیچ کس بر دختر رشیده باکره نیست (اذن پدر لازم نیست) منبع فتوا

آیت الله یوسف صانعی : در عقد موقت اجازه پدر یا جد پدری بنا بر اقوی لازم است. منبع فتوا  

آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی

دختری که به حد بلوغ رسیده و رشیده است ـ یعنی: مصلحت خود را تشخیص می  ‎دهد ـ اگر بخواهد شوهر کند، چنان چه باکره باشد، بنابر احتیاط باید از پدر یا جد پدری خود اجازه بگیرد، اجازه مادر و برادر لازم نیست. منبع فتوا

آیت الله حسین وحید خراسانی

دخترى که به حدّ بلوغ رسیده و رشیده است ـ یعنى مصلحت خودرا تشخیص مى دهد ـ اگر بخواهد شوهر کند ، چنانچه باکره باشد ـ بنابر احتیاط واجب ـ باید از پدر یا جدّ پدرى خود اجازه بگیرد ، و اجازه مادر و برادر لازم نیست. منبع فتوا

آیت الله سید صادق شیرازی

دخترى که به سنّ بلوغ رسیده و رشیده است، یعنى مصلحت خود را تشخیص مى دهد، اگر بخواهد شوهر کند، چنانچه باکره باشد، بنابر احتیاط باید از پدر، یا جدّ پدرى خود اجازه بگیرد، امّا اجازه مادر و برادر، لازم نیست. منبع فتوا


تذکرات: در صورتی که مجتهد با ادله موجود، نتواند در مساله ای فتوای مشخصی را صادر نماید، احتیاط واجب میدهد. در اینصورت مقلدین وی میتوانند مطابق با همان احتیاط عمل نموده و یا به فتوای مجتهد اعلم بعدی مراجعه نمایند.

عِدِّه مدت زمانی است که زن پس از جدایی یا مرگ شوهرش باید از ازدواج خودداری کند. در ازدواج موقت این مدت با توجه به نوع پایان ازدواج و شرایط باروری زن یا بارداری او متغیر است که ذیلا به آن اشاره میشود.

1.      اگر زن حیض میبیند باید به اندازه دو حیض کامل عده نگهدارد

2.      اگر زن حیض نمیبیند باید 45 روز عده نگهدارد

3.      اگر زن حامله باشد، تا زمان زایمان باید عده نگهدارد

4.     اگر زن همسرش فوت کند باید 4 ماه و 10 روز عده نگه دارد

مواردی که عده گرفتن  ندارد

1.      اگر زن با شوهر نزدیکی نکرده باشد

2.      اگر زن یائسه باشد.

3.      اگر نه سال زن تمام نشده باشد، هرچند شوهرش با او نزدیکی کرده باشد.  

 


:

اولاً لفظ خدا در زبان فارسی مخفف "خودآ " یعنی خودبه وجود آمده و تقریباً مرادف با واجب الوجود است، یعنی موجودی که وجود برای او ضرورت دارد و عدم برای وی محال است و موجود دیگری به آن وجود نداده است یعنی هُوَ الاَْوَّلُ وَ الاَْخِرُ وَ الظَّـهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَىْء عَلِیمٌ«حدید/3» او اول و آخر و پیدا و نهان اوست و او به هر چیز داناست .از آیه مذکور بر مى آید که خداوند از ازل و ابد بوده و او وجودى بى انتها است که هستیّش از ذات خودش است مثلا شورى غذا از نمک سرچشمه گرفته است ; ولى شورى نمک از چیز دیگرى گرفته نشده ; بلکه خودش شور است و یا روشنى هر چیز از نور است ، ولى روشنى خود نور از چیز دیگر سرچشمه نگرفته بلکه روشنى نور ، ذاتى نور است ثانیاً بیشتر اندیشمندان اسلامی، عالم خلقت را قدیم می دانند. یعنی سابقه ای نمی توان یافت که در آن مخلوقی وجود نداشته باشد. و دلیلشان برای این سخن نیز این است که خداوند جواد (بخشنده) و فیاض است و هرگز ذات اقدس الهی، بدون فیض و جود نیست. وخداوند متعال فیاض على‏الاطلاق است پس همواره وجود بخشی کرده است ، ومنظور از عالم خلقت، عالمی بسیار گسترده تر از عالم ماده است.
پیامبر (ص) فرموده اند: همانا این زمین و هر که بر آن است در برابر آنچه زیر آن قرار گرفته همچون حلقه‏اى است که در سرزمینى پهناور و خالى از سکنه افتاده باشد، و این هر دو با آنچه در آنها و بر آنهاست در برابر آنچه زیر آن است چون حلقه‏اى است که در فلاتى پرت، افتاده است، و همچنین است سومى تا آنکه به هفتمى مى‏رسد، سپس این آیه را تلاوت فرمود: ... خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ
[1]
و فلاسفه نیز سخن از عالم مثال و عالم عقول گفته اند که غیر از این عالم مشهود ماست. و همه آن ها مخلوق خداوند هستند. و در آن ها نیز زمان وجود ندارد.
و بیان این نکته نیز خالی از فایده نیست که همین عالم مادی نیز سابقه ای بسیار طولانی دارد:

امام سجاد (ع) فرمودند :آیا تو خیال می کنى خداوند جز شما چیزى نیافریده است؟ به خدا سوگند ، خداوند هزار هزار آدم و هزار هزار عالم آفرید که تو در آخرین عالم ، قرار گرفته‏اى. »
[2]
و امام باقر (ع) فرموده اند:  شاید تو بر این پنداری که خداوند تنها این جهان را آفریده و به جز شما بشرى را نیافریده است؟ آرى به خدا سوگند! به طور حتم خداوند متعال هزار هزار جهان و هزار هزار آدم آفریده که تو در پایان این جهان‏ها و آن آدمیان هستى. »[3]
برای مطالعه بیشتر به منابع ذیل مراجعه نمائید.

1. مقالات فلسفى ، شهید مطهرى ، ص86 ـ 90
2. .اصول فلسفه و روش رئالیسم ،علامه طباطبایى ، با پاورقی شهید مطهرى ، جلد پنجم

[1]. کافی ج 8 ص 154.
[2]. ‏بحار الأنوا ؛ ج‏ 25 ؛ ص25.
[3]. الخصال ؛ج‏2 ؛ص652.


:

حکم این مسأله به زبان کاملا ساده و آن اینکه : اصولا احکام و مقررات اسلامى منصرف و ناظر به افراد متعارف و عادى است و کسانى که به نحوى از انحا از حدود متعارف بیرونند باید به روش ‍ افراد عادى رفتار نمایند؛ مثلا مى دانیم که همه هنگام وضو باید صورت خود را از رستنگاه موى سر تا چانه بشویند، حال اگر پیشانى و موى سر کسى بر خلاف متعارف باشد مثلا موى از وسط سر بروید و یا به قدرى پایین باشد که ازبالاى ابروى او شروع شود، مسلما چنین کسى نباید وضع رستنگاه موى سر خود را مقیاس قرار دهد، بلکه همه فتوا داده اند که باید به مقدار افراد عادى و متعارف بشوید، یا اینکه در مورد «آب کر» اندازه آن طبق مشهور، سه وجب و نیم طول ، در سه وجب و نیم عرض و در سه وجب و نیم عمق است .
بدیهى است این حکم ، ناظر به وجبهاى معمولى و متعارف مى باشد، بنابراین ، اگر انگشتان و کف دست کسى به قدرى کشیده و بزرگ باشد که وجب او دو برابر وجب معمولى و متعارف مى باشد هیچ گاه نمى تواند وجب خود را مقیاس قرار دهد، بلکه باید این دو دسته بر طبق افراد عادى عمل کنند و حد متوسط را در نظر بگیرند «و این همان است که مى گویند
اطلاقات احکام و قوانین کلى شرع ، به افراد متعارف منصرف مى باشد».
این یک قانون کلى و عمومى است و اختصاص به باب معینى ندارد. فقهاى ما حکم کسانى را که در مناطق قطبى زندگى مى کنند از این قاعده استفاده کرده و عده اى از آنان در فتاواى خود تصریح نموده اند که چنین اشخاصى باید طبق «مناطق معتدله » عمل نمایند؛ یعنى چون طول شب و روز در این مناطق بر خلاف متعارف نقاط روى زمین است ، ساکنان آنها موظفند به حد متوسط رجوع نموده وظایف شرع خود را مطابق آن ، انجام دهند؛ مثلا اگر ماه رمضان در آغاز تابستان واقع شده و حد متوسط طول روزها (از طلوع صبح تا مغرب ) در مناطق معتدله 15 ساعت است ، آنها باید در ماه مبارک هر روز 15 ساعت روزه بگیرند. و هنگامى که ماه رمضان در آغاز زمستان است ، اگر حد متوسط روز در مناطق معتدله 12 ساعت است ، باید 12 ساعت را روزه بگیرند و نماز خود را نیز طبق همین حساب انجام دهند.



:

اکنون عده اى از مسلمانان در   «فنلاند» زندگى مى کنند که به علل مختلفى به آن سرزمین رفته اند وچون در آنجا در ماه«اوت » آفتاب غروب نمى کند و یا به قدرى کم غروب مى کند که در غیبت آن ، فرصتى براى صرف یک غذاى حسابى نیست ، از این رو مسلمانان فنلاند در برابر دو مساءله دشوار و حل نشدنى قرار گرفته اند و آن اینکه : آیا همه ماه رمضان را روزه بگیرند و به طور کلى در سراسر این ماه ، مطلقا از خوردن غذا امساک کنند؟

و یا اینکه یکى از مقدسترین وظایف مذهبى خود را نقض نمایند؟

نه آفتاب نیمه شب « فنلاند » اسلام را به خطر انداخته و نه لازم است مسلمانانى که در آن نقاط هستند یک ماه تمام را از خوردن غذا امساک نمایند و به عبارت دیگر، خودکشى کنند و نه ضرورتى دارد که وظیفه مقدس مذهبى خود یعنى «روزه » را نقض نمایند و نه دانشمندان اسلام ، اعم از شیعه و اهل تسنن ، از حل چنین مساءله اى عاجز مانده اند و نه صحیح است که نام این مساءله را یک مساءله « بغرنج ولاینحل  » بگذاریم ، بلکه پاسخ این مساءله را « فقها » صریحا در کتابهایى که براى توضیح و بیان وظایف اسلامى نوشته اند، روشن ساخته اند. منتها دورى ایراد کنندگان و عدم تماس مستقیم آنها با دانشمندان دینى است که این مساءله را درنظر آنها به صورت یک مشکل لاینحل جلوه داده است . بدیهى است این مشکل منحصر به « روزه » نیست ، در مورد « نماز » و بسیارى از دستورهاى دیگر مذهبى نیز این موضوع خودنمایى مى کند. آیا مى توان تنها در یک ماه به خواندن چند رکعت نماز که وظیفه یک روز است قناعت نمود؟ و یا در نقاطى که طول این روز به « شش ماه » تمام مى رسد و به دنبال آن یک شب طولانى شش ‍ ماهه نیز هست و در تمام مدت سال ، یک شبانه روز بیشتر وجود ندارد، تنها هفده رکعت نماز خواند؟
ولى معلوم نیست چرا ، آفتاب نیمه شب فنلاند را تنها خطرى براى اسلام شمرده است . اگر فرضا روزهاى طولانى شمال فنلاند یامناطق دیگر قطبى ، دردسر و خطرى تولید کند، منحصر به اسلام نیست ، بلکه این خطر متوجه مراسم« روز یکشنبه » مسیحیان و نماز و روزه یهودیان و غیر اینها نیز خواهد بود؛ زیرادر تمام مذاهب ، مراسمى وجود دارد که به شب و روز و هفته و ماه مربوط است «پاسخ در قسمت بعدی همین مطلب»


:

قال یحیى بن أکثم لشیخ بالبصرة: بمن اقتدیت فی جواز المتعة؟ قال: بعمر بن الخطاب رضى اللّه عنه. قال: کیف وعمر کان أشدّ الناس فیها؟ قال: لأنّ الخبر الصحیح أنّه صعد المنبر فقال: إنّ اللّه ورسوله قد أحلاّ لکم متعتین وإنّی محرّمهما علیکم وأعاقب علیهما. قبلنا شهادته ولم نقبل تحریمه.(1)

یحیی بن أکثم به یکی ا ز شیوخ در بصره گفت در جواز متعه از چه کسی تبعیت می کنی ؟ گفت از عمر . سوال کرد که چگونه و حال آنکه عمر از سخت گیر ترین مردمان در مورد متعه بود . گفت چون روایت صحیح می گوید که وی بالای منبر رفت و گفت خداوند و رسول وی متعه را حلال کردند و من آن را بر شما حرام می کنم و برای آن عقوبت ؛ پس ما شهادتش را ( در مورد حلیت آن از نظر خدا و رسولش) قبول کردیم اما حرام کردنش را (توسط عمر) قبول ننمودیم .

خود عمر میگوید من متعه را حرام کرده ام ! نگفته رسوالله (ص) این حق را بمن داده ، نگفته زمان آن به پایان رسده است ،نگفته آیه ای از قرآن ،آیه حلیت متعه را نسخ کرده،بلکه خودش اعتراف دارد که خدا و رسول حلال کرده اند،حال ایشان به چه حقی قرآن و سنت رسول را از بین برد؟


(1) محاضرات الأدباء ج3 ص214


:

به یاد لب تشنه پدر آب نخورد !

عصر عاشورا که دشمنان برای غارت به خیمه‌ها ریختند،‌ در درون خیمه‌ها مجموعا 23 کودک از اهل بیت (ع) را یافتند.

به عمر سعد گزارش دادند که این 23 کودک،‌ بر اثر شدت تشنگی در خطر مرگ هستند.

عمر سعد اجازه داد به آنها آب بدهند . وقتی که نوبت به حضرت رقیه(ع) رسید آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی  قتلگاه حرکت کرد. یکی از سپاهان دشمن پرسید: کجا می‌روی؟ حضرت رقیه (ع) فرمود: ( بابایم تشنه بود . می‌خواهم او را پیدا کنم وبرایش آب ببرم .)

او گفت : آب را خودت بخور. پدرت را با لب تشنه شهید کردند !‌

حضرت رقیه(ع) در حالیکه گریه می‌کرد‌، فرمود: ( پس من هم آب نمی‌آشامم).


:

امام سجاد علیه السلام با دختران زهراء سلام الله علیهم تو خرابه نشسته بودند ، عموما بزرکان اهل بیت اطهار اکثر اوقات رو بدیوار مینشستند که کسی متوجه صورت مبارکشان نشود ،، اما اطفال داخل خرابه و بیرون خرابه رفت و آمد میکردند ،

چشم رقیه خاتون افتاد به دختری که دستش تو دست باباش بود ، ایستاد یک نکاه حسرت آمیز کرد ، و به فکر بابا افتاد ، بسرعت آمد خدمت عمه اش زینب سلام الله علیها ، ( عمه بابای من کو ؟ ) زینب فرمود عمه جان بابات رفته بمسافرت ، کمی ساکت شد ، دوباره آمد ، (عمه بابام کی از سفر بر میکرده ؟) عمه زینب ، دست به آسمان بلند کرد و فرمود

( بنکر به دل شکسته اش یا الله ... دستم نرسد به جاره ای یا الله )
رقیه خاتون فرمود
( فلک ز هرکه تفحص کنم کجاست بدر ... دهد جواب مخور غم که رفته است سفر
( مکر که هر که سفر بر نمیکردد ... مکر که شام غریبان سحر نمیکردد )

عمه جان ، من بابام میخام ، بابام حسین از تو میخام 
زینب خاتون ، سر رقیة را بدامن کرفت ، و فرمود ، عمه جان کمی بخواب که بابا خاهی دید ، در عالم خواب ابا عبدالله الحسین علیه السلام آمد و سر رقیه خاتون در آغوش کرفت ،
( منم حسین تو بابا که آمدم ز سفر )
بعد فرمود ( ناله ات از جیست ای جان بدر )
رقیه فرمود( ای بدر مینالم از درد کمر )

بابا نبودی تازیانه زدند به بهلویم ، در بیابان از شتر افتاده ام ، بابا مرا میبر به همراه خود ، امام فرمود ، دخترم ساعتی دیکر میهمان من خاهی بود



رقیه از خواب بیدار شد ، و در آغوش عمه زینب جا کرفت ، و کفت عمه ، بابای من بیوفا نبوده ، آمد جرا مرا نبرد ، کریه و زاری اهل بیت بلند شد ، یزید علیه اللعنه شنید ، و برسید که این آه ناله ها از کیست ، ندیم خادم یزید کفت ، از دختر سه ساله ای ابا عبدالله است ، بدرش میخاهد ، یزید کفت ، ( رقیه بجه است ، سر بدرش ببرید تا ببیند ) ندیم سر مبارک ابا عبدالله به طشت طلا کذاشت و آمد به طرف خرابه
( که ای کروه غریبان سر حسین آمد )
زنها و کودکان به کریه و زاری افتادند ، و به سر و سینه زدند ، رقیه خاتون فرمود ، عمه من که کرسنه نبودم ، من طعام از کسی نخاسته ام ، عمه زینب فرمود ، عمه ( این همان است که بر سینه او جای تو بود ) ، این سر بابات حسین است
رقیه خاتون سر بدر را در آغوش کرفت و فرمود ، بابا ، جه کسی از کوجکی مرا یتیم کرد ، بابا جه کسی رکهای مبارک تو برید ، بابا بابا بابا ... و دار فانی را وداع گفت .

رقیه (ع) در عاشورا

در بعضی روایات آمده است: حضرت سکینه (ع) در روز عاشورا به خواهر سه ساله‌ای ( که به احتمال قوی همان رقیه (ع) باشد ) گفت : « بیادا من پدر را بگیریم و نگذاریم برود کشته بشود».

امام حسین(ع) با شنیدن این سخن بسیار اشک ریخت و آنگاه رقیه (ع) صدا زد: « بابا! مانعت نمی‌شوم. صبر کن تا ترا ببینم». امام حسین(ع) او را درآغوش گرفت و لبهای خشکیده‌اش را بوسید. در این هنگام آن نازدانه ندا در داد که:

العطش العطش، فان الظما قد احرقنی بابا بسیار تشنه‌ام، شدت تشنگی جگرم را آتش زده است. امام حسین (ع) به او فرمود « کنار خیمه بنشین تا برای تو آب بیاورم ». آنگاه اما، حسین(ع) برخاست تا به سوی میدان برود، باز هم رقیه(ع) دامن پدر را گرفت و با گریه گفت: یا ابه این تمضی عنا؟

بابا جان کجا می‌روی؟ چرا از ما بریده‌ای؟ امام (ع) یک بار دیگر او را درآغوش گرفت وآرام کرد و سپس با دلی پر خون از او جدا شد 

 

آخرین دیدار امام حسین(ع) با حضرت رقیه(ع)

وداع امام حسین(ع) در روز عاشورا با اهل بیت(ع) صحنه‌ای بسیار جانسوز بود، ولی آخرین صحنه دلخراش وجگر سوز، وداع ایشان با دختری سه ساله بود که ذیلا می‌خوانید‌:

هلال بن نافع، که از سربازان دشمن بود، می‌گوید: من پیشاپیش ضعف ایستاده بودم . دیدم امام حسین(ع)، پس از ودع با اهل بیت خود، به سوی میدان می‌آید. در این هنگام ناگاه چشمم به دخترکی افتاد که از خیمه بیرون آمد و با گامهای لرزان، دوان دوان به دنبال امام حسین(ع) شتافت و خود را به آن حضرت رسانید .آنگاه دامن آن حضرت را گرفت و صدا زد : یا ابه! انظر الی فانی عطشان .

بابا جان، به من بنگر، من تشنه‌ام.

شنیدن این سخن کوتاه ولی جگر سوز از زبان کودکی تشنه‌ کام، مثل آن بود که بر زخمهای دل داغدار امام حسین (ع) نمک پاشیده‌باشند . سخن او آنچنان امام حسین(ع) را منقلب ساخت که بی اختیار اشک از دیدگانش جاری شد . با چشمی اشکبار به آن دختر فرمود:

 

الله یسقیک قانه وکیلی . دخترم، می‌دانم تشنه هستی خدا ترا سیراب می‌کند؛ زیرا او وکیل و پناهگاه من است.

هلال می‌گوید: پرسیدم« این دخترک که بود و چه نسبتی با امام حسین(ع) داشت؟»

به من پاسخ دادند: او رقیه (ع) دختر سه ساله امام حسین(ع)است 


:

محرم الحرام یعنى چه؟

قبل از بعثت پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) قبیله هاى مختلف عرب، همواره با هم مى جنگیدند به طورى که سراسر زندگى آنان جنگ و خون ریزى بود. بنابراین، براى کم کردن از جنگ و هم چنین براى به وجود آوردن وقت مناسبى براى همه قبیله ها ـ که به مسائل شخصى و قبیله اى خود رسیدگى کنند ـ در سال، چهار ماه را «ماه حرام» نامگذارى کردند که هرگونه جنگ و ستیز در آنها حرام بوده است. این ماه ها عبارت است از: ذوالقعده، ذوالحجّه، محرّم، رجب.

کربلا یعنى چه؟

«کربلا» یکى از شهرهاى کشور عراق است. در مورد لغت «کربلا» و ریشه آن، بحث هاى مُفصّلى صورت گرفته است. طبق بعضى از نَقل ها، این نام از «کرب» و «اِل» ترکیب شده است. یعنى حرم الله، یا مقدّس الله، «کرب» در لغت سامى به معناى «قُرْب» (= نزدیکى) در عربى است. اگر «اِل» هم به معناى «اللّه» باشد، کربلا به معناى محلّى است که نزد خدا، مُقَدّس و مُقَرَّب، یا «حَرَم خدا» است.

البته بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) ، از کربلا با نام هاى دیگرى یاد شده است: «مَشْهَدُالحسین»، «مَدینَةُ الحسین»، «مَوْضِعُ البَلاءُ»، «مَحَلُّ الوَفاء».


:

بسمه تعالی
جناب آقای دکتر احمدی نژاد، ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران
با سلام و تحیت

انتصاب جناب آقای اسفندیار رحیم مشایی به معاونت رئیس جمهور بر خلاف مصلحت جنابعالی و دولت و موجب اختلاف و سرخوردگی میان علاقمندان به شما است.

لازم است انتصاب مزبور ملغی و کان لم یکن اعلام گردد.
سیدعلی خامنه‌ای
27 /4/ 88


:

<      1   2   3   4   5   >>   >
جهت ارتباط با ما بر روی تصویر ذیل کیلک فرمائید

خا د م


لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها
روز جهانی بدون دروغ ،یعنی میشود ؟ I Love You I miss you I kiss you روز جهانی ورود ادیان به دین تشیع بخاری در جای جای صحیح خود، از خشم حضرت زهرا سلام الله علیها نسبت به ابی بکر سخن می‏گوید. در کتاب خمس می‏گوید: فغضبتْ فاطمةُ بنتُ رسول‏ اللَّه فهجرتْ أبابکر فلم تزل مهاجرتُه حتی تُوفِّیَتْ. یعنی: فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر ابی‏ بکر خشمگین شد و او را ترک گفت و این متارکه تا روزی که درگذشت ادامه داشت. (صحیح البخاری، باب فرض الخمس، 4/ 78) 1 ـ نماز. 2 ـ روزه. 3 ـ خمس. 4 ـ زکات. 5 ـ حج. 6 ـ جهاد. 7 ـ امر به معروف. 8 ـ نهى از منکر. 9 ـ تولى. 10 ـ تبرى. امام صادق صلوات الله علیه میفرمایند : ....خداوند تبارک و تعالی موجودی نجس تر از سگ نیافریده است و دشمن ما خانواده ، از سگ نیز نجس تر است (وسائل الشیعه جلد ۱صفحه ۱۵۹ باب۱۱ حدیث۵)
حسین آرین فر