بزرگترین مرجع و راهنمای علمی ، تفریحی ، بازی ، ازدواج و ... در آدرسهای ذیل الذکر :
:
احمدبن تیمیه در سال 661 ق؛ پنج سال پس ازسقوط خلافت بغداد، درحرّان،ازتوابع شام دیده به جهان گشود وتحصیلات اولیه را تا 17سالگی درآن سرزمین به پایان برد. ابن کثیر میگوید: در سال 667 ق در حالی که ابن تیمیه بیش از شش سال نداشت، مردم حرّان از جمله پدر او، که از علمای بزرگ شهر(شیخ البلد) بود از ترس حمله مغول شهر را ترک کردند و شهاب الدین عبدالحلیم پدر ابن تیمیه به همراه خانواده روانه دمشق شد.(1)
این کودک همان «احمد بن عبدالحلیم، ابن تیمیه حرّانى» است که آیین وهابیت، در قرن 12 ه بر اساس افکار و آراء او پىریزى گردید.
تا سال 698 ق چیزی از ابن تیمیه شنیده نشد ولی از آغاز قرن هشتم به تدریج افکار شاذ و نادر وی ظهور و بروز یافت. خصوصا هنگامی که ساکنین “حماة” از وی خواستند آیه «الرحمنُ علی العرش استوی» را تفسیر کند، در تفسیر این آیه دچار لغزش شد و برای خداوند جایگاهی در فراز آسمانها که بر عرش تکیه کرده است؛ تعیین کرد!
حال آن که بسیاری از مسلمانان(به ویژه شیعیان) خدا را پیراسته از جسم و جسمانیت دانسته و برتر از آن میشمارند که در مکان خاصی محدود شود. زیرا آیاتی چون «لیس کمثله شیء» و «لم یکن له کفوا احد» با مفهوم روشن خود، آنان را از تشبیه خداوند به صفات مخلوقات باز داشته است.
اما ابن تیمیه از آیه مزبور تفسیری ارائه داد که مخالف آیات فوق و مستلزم شباهت خداوند به انسانهاست. انتشار پاسخ ابن تیمیه در دمشق و اطراف آن، غوغایی به راه انداخت و علما از جلال الدین حنفی، قاضی وقت، محاکمه وی را خواستار شدند. قاضی او را احضار کرد؛ ولی وی در محکمه حضور نیافت.
دیری نپایید که عقائد ابن تیمیه بوسیله ی شخصی به نام محمد بن عبدالوهاب که در نجد عربستان میزیست، به کمک خاندان منحوس آل سعود منتشر شد.
محمدابن عبدالوهاب در سال 1115 هجری در شهر عیینیه از توابع نجد عربستان به دنیا آمد،«پدر بزرگ محمد بن عبدالوهاب، یک یهودی به نام «سلیمان قرقوزی» بود که از خانواده یهودیان معروف «دونمه» به شمار می رفت که پس از اظهار مسلمانی، از ترکیه به دمشق و از آنجا به حجاز مهاجرت کرده بود.»(3)
همچنین پدر وی قاضی شهرحریمله و از علمای طراز اول شهر به حساب می آمد .وی فقه حنبلی را در زادگاه خویش و نزد پدرش آموخت و برای ادامه تحصیل رهسپارمکه و از آنجا عازم مدینه منوره شد و مدتی را نزد شیخ عبد الله بن ابراهیم ابن سیف ونیز افرادی چون سلمان الکردی و محمد حیات السندی مشغول تحصیل شد.وی درمدینه استغاثه مردم را در کنار قبر پیامبر ایراد گرفته و بر زائرین قبر رسول خدا زبان اعتراض می گشود و آنرا عین شرک می دانست.
بعد از مدتی راهی نجد شد و از آنجا به بصره رفت و از شیخ محمد مجموعی استفاده علمی کرد . در خلال این مدت از بسیاری از سنتها و رفتارهای دینی مردم ایراد می گرفت که در نهایت مردم بصره او را از شهر اخراج کرده و وی پس از اقامتی کوتاه در بغداد،کردستان،همدان ، اصفهان،و قم در نهایت به حریمله مراجعت نمود و نزد پدرش عبدالوهاب اقامت گزید. وی در ادامه خرده گیریهایی که در مدینه و بصره نسبت به سنتهای دینی داشت ، به عقاید اسلامی مردم نجد هم زبان اعتراض گشود و این رفتار سئوال برانگیز شیخ نهی و نصیحت پدرش را به دنبال داشت . اما او برخلاف نصیحتهای پدر این رفتار را ادامه داد که در نهایت میان او و پدر و برادرش اختلاف و نزاع به وجود آمد و حتی برادرش سلیمان بن عبد الوهاب از مخالفان سر سخت وی شد و بعدها کتابی در رد اندیشه های او نوشت . احمد زینی دحلان در این رابطه می نویسد: «پدر وی همانند دیگر علما در فرزندش آثار الحاد و بی دینی را حدس می زد و او را سرزنش نموده و مردم را از ارتباط با وی بر حذر داشت»(4)
در ادامه حکومت نجد و احساء پس از مدتی به واسطه جنگ و خون ریزی در اختیار وهابیت قرار گرفت.(5)
بهمین دلیل است که سالانه هزاران نفر از مسلمانان بخصوص شیعیان اهلبیت در اقصی نقاط جهان بدست وهابیّت(در چند سال اخیر برای فرار از بدنامی، خویش را سلفی مینامند) بشهادت میرسند.
نا گفته نماند ابن تیمیه سرشاخه وهابیت یکی از بزرگترین دشمنان اهلبیت وبخصوص امام علی علیه السلام بشمار می آید واین دشمنی نیز درآثار وی مشهود است.
نمونه ی حاضر ابن تیمیه می گوید: علی بن ابیطالب کفار را می کشت تنها برای ریاست نه از سر دلسوزی برای دین و اینکه علی بن ابیطالب دوست دار ریاست بود و….
(ومنهم من ینسبه لقوله فی علی بن ابیطالب إنه قاتل للریاسه لا للدیانه و لقوله إنه کان یحب الریاسه و…..)
الدررالکامنه ج1ص155 تصحیح دکتر فاضل سالم داراحیاءالتراث العربی
حال جای تأسف است که چنین فردی توسط برخی از عامه(بخصوص طیف مکی زاهدان)شیخ الإسلام نامیده میشود.اگر چنین سخنانی را شیعیان در مورد یکی ازخلفای عامه بکار میبرد چنان ضجّه می زدند که گویا اصرافیل در صورش دمیده است…!آقایان باصلاح مولوی بس نیست…!؟شما که در حرف هایتان می گوئید اهلسنت،اهلبیت را دوست دارند …آیا نشانه ی دوستی چنین است!؟شما علی (علیه اسلام)را بعنوان خلیفه بلافصل قبول ندارید،آیا علی را صحابه نیز نمی پندارید!؟توهین به صحابه در نظر شما چه حکمی دارد؟آیا سخن ابن تیمیه توهین بوده است یا خیر!؟اگرتوهین بوده است پس چرا چنین فردی را درخطبه های نماز جمعه در حضور عوام شیخ الإسلام مینامید!؟اگر این کلام را توهین نمی دانید…پس دانستیم صدقتان را در ادّعای دوست داشتن اهلبیت…دوستی تان که این باشد وای بحال دشمنیتان…!!!
به امید جای گرفتن نور حق در دلهای حقیقت جویان
پی نوشت:
1- البدایة و النهایه، ج13، ص 255?
2- وهابیت مبانی فکری و کارنامه عملی، جعفر سبحانی،ص24-25?
3- تاریخ آل سعود- ناصرالسعید- ص33
4- الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه، ص42
5- فرقه وهابی و پاسخ شبهات آنها، سیدمحمد حسن قزوینی
کتاب پیشنهادی پیرامون تاریخ وهابیت:کشف الإرتیاب(تاریخ وهابیت فارسی)،نوشته علامه سیّد محسن امین
لعن الله ابابکر
لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر
لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر
لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر
لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر
لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر لعن الله عمر لعن الله عمر لعن الله عمر لعن الله عمر لعن الله عمر لعن الله عمر
لعن الله عمر لعن الله عمر لعن الله عمر لعن الله عمر لعن الله عمر
لعن الله عمر لعن الله عمر لعن الله عمر لعن الله عمر
لعن الله عمر لعن الله عمر لعن الله عمر
لعن الله عمر لعن الله عمر
لعن الله عمر
لعن الله ابابکر
لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر
لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر
لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر
لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر
لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر لعن الله ابابکر
لعن الله عثمان لعن الله عثمان لعن الله عثمان لعن الله عثمان لعن الله عثمان لعن الله عثمان
لعن الله عثمان لعن الله عثمان لعن الله عثمان لعن الله عثمان لعن الله عثمان
لعن الله عثمان لعن الله عثمان لعن الله عثمان لعن الله عثمان
لعن الله عثمان لعن الله عثمان لعن الله عثمان لعن الله عثمان لعن الله عثمان
لعن الله عثمان
: