سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهار 1388 - خا د م
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بالقصر وألفه بدل من واو(1) (ومورده) أی محل وروده (المتجانسان إذا قدر بالکیل، أو الوزن وزاد أحدهما) عن الآخر قدرا ولو بکونه مؤجلا(2).

(1) لانه ماخوذ من ربا یربو، هو ارتفاع الشئ عما کان علیه. (2) ای ولو کانت الزیادة فی احدهما زیادة معنویة ککون احدهما معجلا، والاخر مؤجلا مع اتحاد المقداین.

وتحریمه مؤکد، وهو من أعظم الکبائر، (والدرهم منه أعظم) وزرا(1) (من سبعین زنیة) بفتح أوله وکسره کلها بذات محرم، رواه هشام بن سالم عن الصادق علیه السلام(2). (وضابط الجنس) هنا: (ما دخل تحت اللفظ الخاص(3) کالتمر والزبیب واللحم، (فالتمر جنس) لجمیع أصنافه، (والزبیب جنس) کذلک(4) (والحنطة والشعیر) هنا (جنس) واحد (فی المشهور) وإن اختلفا لفظا واشتملا على أصناف، لدلالة الاخبار الصحیحة(5) على اتحادهما الخالیة عن المعارض، وفی بعضها أن الشعیر من الحنطة(6) فدعوى اختلافهما نظرا إلى اختلافهما صورة وشکلا ولونا وطعما وإدراکا وحسا واسما غیر مسموع(7). نعم هما فی غیر الربا کالزکاة جنسان(8) إجماعا، (واللحوم تابعة للحیوان) فلحم الضأن والمعز جنس، لشمول الغنم لهما، والبقر والجاموس جنس، والعراب والبخاتی جنس. (ولا ربا فی المعدود) مطلقا على أصح القولین، نعم یکره،

(1) ای إثما. (2) الوسائل ابواب الربا باب - 1 - حدیث - 1 -. (3) ای صدق علیه احد هذه الاسماء اطلاقا عرفیا. (4) ای لجمیع اصنافه. (5) الوسائل ابواب الربا باب - 8 -. (6) الوسائل ابواب الربا باب 8 حدیث 2. (7) (غیر مسموع) خبر لقوله (فدعوى). وذلک لان هذه الدعوى اجتهاد فی مقابل النص الصحیح. (8) حملا على المتفاهم العرفی، مع فقد النص المخصص.

 (ولا بین الوالد وولده) فیجوز لکل منهما أخذ الفضل على الاصح، والاجود اختصاص الحکم بالنسبی مع الاب(1)، فلا یتعدى إلیه(2) مع الام، ولا مع الجد ولو للاب(3)، ولا إلى ولد الرضاع، اقتصار بالرخصة على مورد الیقین(4)، مع احتمال التعدی فی الاخیرین(5)، لاطلاق اسم الولد علیهما شرعا، (ولا) بین (الزوج وزوجته) دواما ومتعة على الاظهر(6)، (ولا بین المسلم والحربی، إذا أخذ المسلم الفضل)، وإلا ثبت(7). ولا فرق فی الحربی بین المعاهد وغیره، ولا بین کونه فی دار الحرب والاسلام. (ویثبت بینه) أی بین المسلم، (وبین الذمی) على الاشهر، وقیل: لا یثبت کالحربی، للروایة(8) المخصصة له کما خصصت

(1) ای جواز الربا مخصوص بالولد النسبی مع ابه. فیخرج غیر النسبی کالولد الرضاعی. ویخرج غیر الاب کالام. (2) ای إلى الولد مع الام. (3) ای لا یتعدى جواز الربا إلى ما بین الولد وجده ولو کان الجد جدا من طرف ابیه. (4) ای مورد الرخصة المنصوص علیه فی الروایة وهو (مابین لرجل وولده) کما فی الروایة عن امیر المؤمنین علیه الصلاة والسلام (لیس بین الرجل وولده ربا) الوسائل ابواب الربا باب 7 حدیث 1. (5) ای الولد مع الجد. والولد الرضاعی. (6) لصدق اسم الزوجة على المتمتع بها ایضا. (7) ای ولوعکس الامر بان اخذ الحربی الزیادة ثبت حکم الربا وهی الحرمة. (8) الوسائل ابواب الربا باب 7 حدیث 5.

غیره(1). وموضع الخلاف ما إذا أخذ المسلم الفضل، أما إعطاؤه إیاه(2) فحرام قطعا، (ولا فی القسمة(3) لانها لیست بیعا، ولا معاوضة، بل هی تمییز الحق عن غیره، ومن جعلها بیعا مطلقا(4) أو مع اشتمالها على الرد(5) أثبت فیها الربا. (ولا یضر(6) عقد التبن والزوان) بضم الزاى وکسرها وبالهمز وعدمه (الیسیر(8)) فی أحد العوضین، دون الآخر، أو زیادة عنه، لان ذلک لا یقدح فی اطلاق المثلیة والمساواة قدرا، ولو خرجا عن المعتاد ضرا(9)، ومثلهما یسیر التراب وغیره مما لا ینفک الصنف عنه غالبا کالدردی(10) فی الدبس والزیت.

(1) الوسائل ابواب الربا باب 7 حدیث 2. (2) ای اعطاء المسلم الفضل. (3) ای لا یتحقق الربا فی قسمة الشریکین مالهما المشترک بینهما. فیجوز فضل احد القسمین على الاخر. (4) ای سواء اشتملت على الرد ام لا. (5) کما ااذ انتهت القسمة إلى لؤلؤة فریدة مثلا وهی غیر قابلة للقسمة. فعند ذلک یاخذها احد الشریکین ویدفع إلى صاحبه بدلا عن حصته من مال، او شئ اخر. ویقال لهذه القسمة: انها اشتملت على الرد. (6) فی نسخة (ولا تضر). (7) الزؤان بدلا عن الواو. (8) الیسیر نعت لعقد التبن والزوان. (9) ای ثبت الربا وبطل البیع. (10) وهو مایترسب فی اسفل الزیت ونحوه من الخلیط الدقیق.


الفصل فی الربا و مورده المتجانسان إذا قدّرا بالکیل أو الوزن و زاد أحدهما و الدرهم منه أعظم وزراً من سبعین زنیة کلها بذات محرم و ضابط الجنس ما دخل تحت اللفظ الخاصّ فالتمر جنس والزبیب جنس والحنطة و الشعیر جنس فی المشهور واللحوم تابعة للحیوان ولا ربا فی المعدود و لا بین الوالد و ولده ولا بین الزوج و زوجتة و لا بین المسلم و الحربی، إذا أخذ المسلم الفضل ویثبت بینه و بین الذمّی و لا فی القسمة و لا یضرّ عقد التبن والزوان و یتخلص منه بالضمیمة و یجوز بیع مدّ عجوة  و درهم بمدّین أو درهمین ، و بمدّین و درهمین، و أمداد و دراهم . و یصرف کلٌّ إلی مخالفة و بأن یبیعه بالمماثل و یهبه الزائد من غیر شرط أو یقرض کلّ منهما صاحبه و یتبارءا و لا یجوز بیع الرطب بالتمر و کذا کلّ ما ینقص مع الجفاف و مع اختلاف الجنس یجوز التفاضل نقداً و نسیئة و لا عبرة بالأجزاء المائیّة فی الخبز و الخلّ و الدقیق إلاّ أن یظهر ذلک للحسّ ظهوراً بیّنا و لا یباع اللحم بالحیوان مع التماثل و یجوز مع الإختلاف.


امام خمینی (قّس سرّه): اساسا ربا دوگونه است;رباى معاملى (مبادله جنس به جنس با فزونى در یک‏طرف). و رباى قرضى (قرض همراه با سود). آنچه موردتشدید تحریم شارع قرار گرفته، همان رباى قرضى است که‏هیچگونه علاج‏بردار نیست و روایات علاجیه ناظر به این‏نوع ربا نیست مگر یک روایت که درباره آن سخن خواهیم‏گفت. ولى رباى معاملى که از نظر شارع ربا شمرده شد، درواقع و از نظر عرف و عقلا، اساسا ربایى وجود ندارد زیرا درمبادله یک کیلو برنج از جنس مرغوب با دو کیلو برنج ازجنس نامرغوب که از لحاظ یمت‏بازار این دو کیلو برابرقیمت آن یک کیلو است، تفاضلى در کار نیست ولى شارع‏مقدس به لحاظ مبادله مثل به مثل در جنس، آن را - درصورت زیاده در یک طرف - اعتبارا ربا دانسته و چون امرى‏متداول و معمولى بوده و بویژه در محیطهاى روستایى،کارى است متعارف، براى تخلص از صورت ربا، دستورضمیمه داده است. لذا این گونه راههاى تخلص از ربا، درمورد رباى معاملى، در واقع تغییرى است که در «صورت‏عمل‏» انجام گرفته، و مورد تحریم هم همان صورت بوده نه‏حقیقت امر.امام مى‏فرماید: «لعل سر تحریم‏الشارع‏المقدس المبادلة فیها(فى‏الرباالمعاملیة) الا مثلا بمثل، خارج عن فهم‏العقلاء، و انما هو تعبد. فالحیلة‏فى هذاالقسم لا اشکال فیها» (1) همچنین مى‏فرماید: و اما رباى‏قرضى، جایى براى حیله و تخلص از ربا ندارد «فلم یرد فیهاحیلة على ما یاتى‏الکلام فیه... ضرورة ان‏الحیل لاتخرج الموضوع عن‏الظلم‏والفساد و تعطیل‏التجارات و غیرها مما هو مذکور فى‏الکتاب والسنة...». (2) همچنین روایاتى را که صاحب وسائل در باب ششم ابواب‏صرف (3) براى فرار از ربا آورده، ناظر به نوع رباى معاملى‏است. اما روایاتى را که در باب نهم از احکام عقود (4) آورده‏و مرتبط به رباى قرضى است، جز یک روایت، بقیه‏ضعیف‏السند مى‏باشند. بعلاوه این که در آن روایات چنین‏آمده: امام على بن موسى‏الرضا(ع) فرموده باشد: انجام چنین‏حیله‏هایى اشکال ندارد زیرا من با دستور پدرم چنین کرده‏ام. و نیزامام موسى بن جعفر(ع) فرموده باشد: من با دستور پدرم چنین‏کرده‏ام و امام جعفر بن محمد الصادق(ع) فرموده باشد: پدرم چنین‏مى‏کرد و به من دستور داد تا چنین کنم!!  (1) کتاب البیع - به قلم امام خمینى ج 2، ص 408. (2) همان، ص 409.  (3) وسائل، ج 18، ص 178.  (4) همان، ص 54.


ج) بُعد اقتصادى و مالى
بر خلاف دو بُعد سابق، در این بُعد زن و مرد مساوى نیستند; یعنى بازدهى اقتصادى مرد، حتّى در عصر و زمان ما، و حتّى در جوامعى که هیچ دین و مذهبى حاکم نیست و مدّعى مساوات زن و مرد در همه امور هستند، بیش از بازدهى اقتصادى زن است. و این تفاوت بخاطر امور ذیل است و نباید واقعیّتها را با شعار واحساسات انکار کرد:
1ـ زن طبیعتاً بخش مهمّى از زندگى خود را صرف ولادت فرزند و دوران قبل  و بعد از آن مى کند، و طبق عرف و عادت در تمام جوامع انسانى مسئول تربیت فرزند است، دوران باردارى و شیردهى و تربیت فرزند، قسمتى از بهترین فرصتهاى زن را در ایّام جوانى مى گیرد. اگر هر زن و مردى لااقل 3فرزند داشته باشند(10) و هر مادرى بخواهد سه دوره باردارى و زایمان و تربیت کودک را طى کند، قسمت مهمّى از نیروى جوانى خود را باید صرف این سه دوره کند، علاوه بر این که هر تولّد قسمت قابل توجّهى از قدرت و توان زن را مى گیرد. این مسأله که جزء طبیعت زن و یک واقعیّت محسوب مى شود، از موانعى است که نمى گذارد زنان همچون مردان در عرصه کارهاى اقتصادى فعّال باشند.
2ـ ساختمان جسمى زن و مرد با هم متفاوت است; ساختمان جسم مرد براى هر کارى، حتّى کارهاى خشن مناسب است، ولى ساختمان وجود زن براى بخشى از کارها آمادگى ندارد، و طبعاً زنان از قسمتى از فعا لّیتهاى اقتصادى بخاطر این مسأله محرومند.
به همین دلیل حضور زنان در عرصه هاى اجتماعى و اقتصادى حتّى در کشورهاى مدّعى تساوى زن و مرد کمتر از مردان است.
3ـ قطع نظر از مسائل بالا، اگر آمارهاى جهانى را بررسى کنیم، در مجموع حتّى در یک شهر، مردان بیشتر تولید کننده ثروت هستند تا زنان، حتّى در جوامعى که مدّعى مساوات هستند.
نتیجه این که زن ومرد در بعد الهى و بعد فرهنگى مساوى هستند، ولى در بعد اقتصادى تفاوت دارند، به همین دلیل در اسلام هزینه زن بر عهده شوهر است.
ونیز درست به همین جهت خلأ اقتصادى ناشى از فقدان یک مرد در خانواده، بیش از خلأ اقتصادى فقدان زن در خانواده است، به همین علت دیه مرد دو برابر دیه زن است.

 

1 . لفظ «برادر» در اینجا شامل برادر و خواهر هر دو مى شود و، باصطلاح از باب تغلیب است.
2 . الکافى، جلد 1، صفحه 403، کتاب الحجة، باب ما امر النبی بالنصیحة لائمة المسلمین. نظیر این روایت در منابع اهل سنّت نیز آمده است ر.ک به السنن الکبرى، جلد 8، صفحه 27.
3 . سوره مائده;آیه 32.
4 . میزان الحکمة، باب 2847، حدیث 16445
5 . میزان الحکمة، باب 2847، حدیث 13446
6 .سوره بقره: آیه 183
7 . مجمع البیان، جلد 5، صفحه 206.
8 . درتفسیر برهان، جلد دوّم، صفحه 242، دو روایت به این مضمون آمده است، که هر دو از نظر سند ضعیف است; زیرا در سند یکى از آنها سکونى قرار دارد که از نظر علماى رجال موثّق نیست و به روایت او اعتماد نمى کنند، و در سند دیگرى سهل بن زید قرار دارد که او نیز در نزد بسیارى از علماى رجال فرد ضعیفى است، علاوه بر این که روایت دوّم مرفوعه است. اضافه بر این، مضمون این دو روایت با خود آیات قرآن، که قرآن را براى همه انسانها مفید مى داند تعارض دارد، به همین جهت روایات معارضه با قرآن را باید کنار بگذاریم.
9 . تفسیر نمونه، جلد 9، صفحه 297.
10 . براى بقاى نسل بشر، هر خانواده باید سه فرزند بدنیا آورد، چون دو تن از آنان جانشین پدر و مادر مى شوند و یک نفر هم براى حوادث غیر مترقّبه، جنگها، زلزله ها، سیلها، طوفانها، بیماریها، نازایى بعضى از خانمها و مرگ و میر تعدادى از نوزادان لازم مى باشد، بنابراین دو تا بچّه ناکافیه! بلکه حدّاقل سه فرزند لازم است!

ب) بُعد علمى و فرهنگى
از این جهت نیز تفاوتى بین زن و مرد نیست.
اسلام فرا گرفتن علم و دانش را اختصاص به مردان نداده، بلکه آن را به همه مسلمانان (اعمّ از زن و مرد) توصیه نموده است، همانگونه که رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمودند:
«طَلَبُ الْعِلمِ فَریضَةُ عَلى کُلِّ مُسْلِم وَ مُسْلِمَة; فراگیرى دانش بر هر زن و مرد مسلمانى لازم است».(4)
بنابراین، از نظر بعد علمى و فرهنگى نیز تفاوتى بین زن و مرد نیست.
سؤال: بعضى از روایات «طلب علم، را فقط بر مردان واجب نموده است».(5)آیا از این روایات استفاده نمى شود که در این بعد زن و مرد مساوى نیستند؟
پاسخ: اوّلاً: در روایات دیگر، مانند نمونه اى که ذکر شد، تصریح شده است که بر زن نیز همانند مرد لازم است در فراگیرى دانش بکوشد.
ثانیاً: بر فرض که چنین تصریحى وجود نداشت، منظور از کلمه «مسلم» مرد مسلمان نیست، بلکه جنس مسلمان است خواه زن باشد یا مرد; همانطور که در آیاتى از قرآن که فقط مردان مسلمان مخاطب هستند، همین مطلب گفته شده است که مراد جنس مسلمانان است نه مردان مسلمان; مثلاً در آیه شریفه: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوُا کُتِبَ عَلَیْکُمْ الصِّیامُ»(6) گرچه مخاطب مردان هستند، ولى روزه اختصاص به آنها ندارد، بلکه بر تمام مسلمانان (چه زن و چه مرد) واجب است. و به تعبیر دیگر جنبه تغلیب دارد.
نتیجه این که در کسب علم و دانش و بقیّه مسائل فرهنگى، تفاوتى بین زن و مرد نیست.
سؤال دیگر: اگر در این بعد تفاوتى بین زن ومرد نیست، چرا در بعضى از روایات مى خوانیم که: «نوشتن و سوره یوسف را به زنان تعلیم ندهید، بلکه چرخ ریسى و سوره نور را به آنها بیاموزید».(7)

گرچه ممکن است گفته شود آیاتِ مربوط به همسر عزیز مصر و زنان هوسباز مصرى، با تمام عفّت بیانى که در آن رعایت شده، براى بعضى از زنان تحریک کننده است، ولى این مقدار مانع ممنوعیّت زنان از درک ثواب و فضیلت و مفاهیم سوره یوسف نمى شود.
خلاصه طبق این روایت، زنان و مردان در بعد فرهنگى و علمى یکسان نیستند.
پاسخ: اوّلاً اسناد این روایات چندان قابل اعتماد نیست.(8) ثانیاً در بعضى از روایات عکس این مطلب دیده مى شود; یعنى نسبت به تعلیم این سوره به خانواده ها تشویق شده است.(9)
و ثالثاً: دقّت در آیات این سوره نشان مى دهد که نه تنها در این سوره هیچ نقطه منفى براى زنان نیست، بلکه ماجراى زندگى آلوده عزیز مصر، درس عبرتى است براى تمام کسانى که گرفتار وسوسه هاى شیطانى هستند.
نتیجه این که هیچ تفاوتى بین زن و مرد در مسائل علمى و فرهنگى وجود ندارد.

الف)بُعد انسانى و الهى
از این جهت (ویژگى الهى و انسانى) هیچ تفاوتى بین زن و مرد نیست، هر دو از این جهت در نزد خداوند یکسان هستند، هر دو مى توانند راه قرب الى اللّه را تا بى نهایت طى کنند; چون تکامل انسان محدود نیست.
به همین جهت خطابها و آیاتى از قرآن مجید که در این موضوع وارد شده عام است و شامل زن و مرد هر دو مى شود; به نمونه هایى از آن توجّه بفرمایید.
1ـ در آیات پایانى سوره فجر چنین آمده است:
«یا اَیَّتُهَا النَّفسُ الْمُطْمَئِنّةُ ارجِعى اِلى رَبِّکِ راضَیَّةً مَرضِیَّةً فَادْخُلی فی عِبادی وَادْخُلی جَنَّتی; اى روح آرام یافته! به سوى پروردگارت باز گرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است، سپس در سلک بندگانم درآى، و در بهشتم وارد شو!»
این آیات خطاب به زن و مرد است و اختصاص به یکى از آنها ندارد; چون
تکامل یکى از ابعاد الهى و انسانى است که زن و مرد در آن مشترک و مساوى هستند.
بنابراین، تمام انسانهایى که از سدّ نفس لوّامه گذشته اند (اعمّ از زن و مرد)، مشمول آیه هستند.
2ـ در آیه 97 سوره نحل مى خوانیم:
«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَر اَوْ اُنْثى وَ هُوَ مُؤمِنُ فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحسَنِ ما کانُوا یَعمَلونَ; هر کس کار شایسته اى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است، او را به حیاتى پاک زنده مى داریم، و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام میدادند، خواهیم داد».
این آیه تصریح مى کند که هرکس کار شایسته اى کند چه زن باشد و چه مرد مستحقّ پاداش است.
3ـ در آیه 35 سوره احزاب آمده است:
«إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصّادِقِینَ وَ الصّادِقاتِ وَ الصّابِرِینَ وَ الصّابِراتِ وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصّائِمِینَ وَ الصّائِماتِ وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذّاکِرِینَ اللّهَ کَثِیراً وَ الذّاکِراتِ أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً;
به یقین، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان مطیع فرمان خدا و زنان مطیع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شکیبا و زنان صابر و شکیبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن، و مردانى که بسیار به یاد خدا هستند و زنانى که بسیار یاد خدا مى کنند، خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداش عظیمى فراهم ساخته است».
این آیه شریفه نیز تصریح مى کند که تفاوتى بین زن و مرد در بعد الهى نیست.
این سه آیه، به عنوان نمونه بود، وگرنه آیاتى که دلالت بر مساوات زن و مرد در بعد الهى و انسانى دارد فراوان است.

فلسفه تنصیف دیه زنان
سؤال: اسلام دین عدالت است، به همین جهت پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)خون همه مسلمانان را برابر دانسته، و هیچ فرقى بین خون زن و مرد، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، تحصیلکرده و بى سواد، عالم و جاهل، رئیس و مرئوس، مرجع تقلید و مقلّد، نگذاشته، و اعلام فرموده:
«اَلْمُسلِمُونَ اِخوَة تَتکافی دِماؤهُم; مسلمانان با هم برادرند(1) و خون تمام آنها با هم برابر است».(2)
با توجّه به این مطلب چگونه اسلام دیه زنان را (در صورتى که دیه جنایت به ثلث دیه کامل برسد) نصف دیه مردان قرار داده است؟ آیا این حکم با روح عدالت اسلامى سازگار است؟
علاوه بر این، بر فرض که فلسفه حکم مذکور این بوده که نقش زنان درزمانهاى قدیم در فعالّیتهاى اجتماعى کم بوده و یا اساساً نقشى نداشته اند، ولى اکنون که زنان در جامعه نقش مهمّى ایفا مى کنند، به گونه اى که گاه دوشادوش مردان و در برخى موارد جلوتر از آنان حرکت مى کنند، و اسلام نیز این فعالّیتها را با حفظ جهات عفّت و رضایت همسر مجاز مى داند، آیا باز هم دیه زن نصف دیه مرد است؟
پاسخ: از اشکال فوق به دو شکل مى توان جواب داد; جوابى اجمالى و کوتاه، و پاسخى مشروح و تفصیلى .
جواب کوتاه: دیه بر خلاف تصوّر بعضى از مردم «خونبها» نیست! چون از نظر اسلام بهاى خون یک انسان هزاران برابر دیه، بلکه بیش از آن است، بلکه قرآن مجید ارزش خون یک انسان مظلوم بى گناه را با خون تمام مردم روى زمین یکسان و برابر دانسته است!
«مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْس اَوْ فَساد فِی الاَرْضِ فَکَانَّما قَتَلَ النّاس َ جَمیعاً»(3)
خون یک انسان برابر با خون همه انسانهاست و خون همه انسانها قابل  ارزشگذارى نیست!
بنابراین، تفسیر «دیه» به «خونبها» تفسیر صحیحى نیست.
در اینجا این سؤال پیش مى آید که اگر دیه خونبها نیست پس چیست؟ آیا دیه نوعى مجازات است یا جبران خسارت اقتصادى که بر اثر فقدان مقتول حاصل مى شود؟
در جواب مى گوییم: دیه هم مجازات است و هم جبران خسارت مالى; مجازات است براى این که قاتل احتیاط بیشترى کرده، و حواسش را جمع نموده، تا در آینده مرتکب چنین خطایى نشود. و جبران خسارت مالى است بدین جهت که با فقدان مقتول خلاء اقتصادى در خانواده اش ایجاد مى شود و دیه این خلاء مالى را پر مى کند. و از آنجا که خلاء اقتصادى ناشى از فقدان مردان به مراتب بیش از خلاء اقتصادى ناشى از فقدان زنان است، بدین جهت دیه زنان نصف دیه مردان است.
امّا جواب تفصیلى: زن همانند مرد داراى ویژگیهاى سه گانه است.
ویژگى انسانى و الهى، ویژگى علمى، فکرى و فرهنگى، و ویژگى اقتصادى

از مجموعه روایات و کلمات علماى اسلام نتیجه مى گیریم که: دیه زن همیشه و در همه موارد نصف دیه مرد نیست، بلکه محدوده خاصّى دارد; یعنى دیه مرد و زن تا یک سوّم دیه کامل (تقریباً 333 دینار) مساوى است و هیچ تفاوتى تا این مقدار بین زن و مرد نیست. بنابراین اگر کسى به زنى ضربه اى وارد کند که دیه آن کمتر از یک سوّم دیه کامل باشد، بایدمساوى دیه مرد پرداخت شود، ولى اگر به ثلث یا بیشتر از آن برسد، دیه زن نصف دیه مرد خواهد بود.در اینجا توجّه شما را به روایت جالبى که در همین موضوع وارد شده، و این مسأله کاملاً در آن منعکس گردیده، جلب مى کنم

أبان تغلب از امام صادق پرسید مردی انگشتی از انگشتان دست یک زن را قطع نموده دیه آن چقدر است؟

امام فرمود 10شتر ،أبان پرسید اگر دو انگشت را قطع کند؟ امام فرمود 20شتر ،أبان پرسید؟ اگر سه انگشت را قطع کند؟ امام فرمود 30شتر،أبان پرسید؟ پرسید اگرچهار انگشت را قطع کند؟ امام فرمود 20شتر؟ أبان گفت : سبحان الله ! سه انگشت 30شتر ولی چهار انگشت 20 شتر ؟

این سخن در عراق به ما می رسید وما از گویندگان آن تبری می جستیم و می گفتیم : گوینده این سخن شیطان است. امام فرمود:ای ابان ! ساکت باش این حکم رسول خداست همانا زن تاثلث دیه با مرد برابری می کند و وقتی به ثلث رسید دیه زن بر می گرددونصف دیه مرد می گردد ، ای ابان !تو قیاس کردی ودین اگر به قیاس اخذ شود نابود می گردد.

ضمنا ابان  ازشاگردان بنام امام صادق وکسی است که امام در مورد او می فرماید :«هذا ناصرنا بقلبه و لسانه ویده.»  

لبّ کلام

اوّلا: دیه زنان تا یک سوّم دیه کامل بامردان برابر و مساوى است، و از یک سوّم به بالا نصف مى شود.
ثانیاً: این مطلب ازنظر روایات اسلامى و فقهاء و دانشمندان همه فرقه هاى اسلامى مورد اتّفاق و اجماع است.
ثالثاً: این حکم الهى فلسفه روشنى دارد که به طور خلاصه عبارت است از این که خلأ اقتصادى ناشى از فقدان مرد در خانواده و اجتماع، بیش از خلأ فقدان زنان است، به همین جهت دیه مردان دو برابر دیه زنان است.
رابعاً: معاف بودن زنان از بعضى مناصب اجتماعى دلیل برنقصى در عقل یا ایمان آنها نیست.
خامساً: زنان در بُعد الهى و علمى و امکان قرب الى اللّه و نیز دستیابى به مدارج علمى تفاوتى با مردان ندارد.

 


النّبی الکریم: إن لله عزّوجل عموداً من یاقوت حمراءَ راسه تحت العرش و أسفله علی ظهر الحوت و فی الدرض السابعه السفلی فإذا قال العبد لا إله إلاّ الله إهتز العرش و تحرّک العمود و تحرک الحوت فیقول الله  تبارک و تعالی اٌسکن یا عرش فیقول کیف أسکن و أنت لم تغفر لقائلها فیقول الله تبارک و تعالی اشهدوا سکّان سماواتی أنّی قد غفرت لقائلها (توحید صدوق ص23)


ملا صدرا در(1) چنین مى گوید:( ... نابود باد فلسفه و حکمتى که قواعد و یافته هایش مطابق با کتاب الهى و سنت نبوى نباشد...).فی عنایته تعالی فی خلق ألأرض و ما علیها لینتفع بها ألإنسان... منها تولد الحیوانات المختلفه... بعضها للأکل و بعضها للرکوب والزینة و بعضها للحمل و بعضها للتجمل و الراحة و بعضها للنکاح و بعضها للملابس و البیت و ألأثاث ،ملاهادی سبزواری:اینکه صدرالدین زنان را در عدد حیوانات در آورده است اشاره لطیفی دارد به اینکه زنان به دلیل ضعف عقل و ادراک جزئیات و میل به زیورهای دنیا، حقاً و عدلاً در حکم حیوانات زبان بسته اند. و اغلبشان سیرت چهارپایان دارند ولی به آنان صورت انسان داده اند تا مردان از مصاحبت با آنها متنفر نشوند و در نکاح با آنان رغبت بورزند و به همین دلیل در شرع مطهر مردان را در کثیری از احکام، مثل طلاق و نشوز و... بر زنان چیرگی داده است(2) در پایان لازم است بدانیم که فهمیدن این مطالب مستلزم مطالعه و تحصیل دقیق منطق و دوره کامل اسفار أربعه می باشد
(2) اسفار اربعه جلد 7 فصل13 (1) اسفار، ج 8، ص 303

حال آیا ملاصدرا زنان را از حیوانات می داند؟ چرا چنین نظری دارد؟

چند نکته  :

1- ما معتقد به عصمت 14 نور پاک هستیم و هر کسی غیر آنها را (در بعد از رسالت حضرت خاتم ص) غیر معصوم می دانیم. بنابراین این گونه نیست که هر عالمی هر چه گفت، مورد قبول باشد.

2- عده ای در این زمینه ها با منشی کاملا غیر منطقی عمل می کنند. وجود یک خطا و دو خطا در گفتار و نوشتار کسی، به این معنا نیست که آن شخص منحط بوده و هیچ جایی برای استفاده ندارد. فرض کنید با متبحرترین جراح مغز مواجه هستیم و به تخصص او برای درمان مریضی نیاز داریم، از طرفی نیز می دانیم که مثلا او با فحاش است، آیا در این جا حکم می کنیم که این جراح نباید عمل را انجام دهد؟ ملاصدرا فلسفه ای بسیار عظیم ارائه کرده و می توان از مطالب او بهره های فراوان برد. و حتی اگر فرض کنیم که او چنین مطالبی را گفته، نباید دلیلی برای انکار سخنان صحیح او باشد. مگر اینکه کسی قصد هوچی گری داشته باشید، که با این رویه هیچ دانشمند و عالمی، باقی نخواهد ماند. (مگر معصومان)

3- قبل از قضاوت درباره یک بحث علمی بهتر است که با ادبیات آن علم آشنا شویم. در منطق، انسان را به حیوان ناطق تعریف می کنند. و حیوان به معنای موجودی است که جسم و رشد حس دارد، و دارای حرکت ارادی می باشد. این خصیصه ها بین همه حیوانات وجود دارد و انسان نیز از آنها بهره مند هست و با بهره مندی از عقل انسان متمایز از سایر حیوانات می شود. به زبان اهل منطق و فلسفه، جنس انسان، حیوانیت است و فصل او ناطق بودن (عقل) است. بنابراین با درک ادبیات منطقی و فلسفی، باید در معنای حیوان دقت کنیم.

4- کلامی که ملاصدرا بیان کرده، این است:
«و منها تولد الحیوانات المختلفة...  بعضها للنکاح  وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً»«1» از انواع عنایات الهی تولد حیوانات مختلف است که بعضی از آن ها برای نکاح هستند سپس این آیه شریفه را می نویسد که خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد.[نحل/72]

در این جا چند نکته باید مد نظر قرار بگیرد:

اولا معنایی که از حیوان در بند قبلی ارائه دادیم.
ثانیا در این جا ملاصدرا، در شمردن فایده خلق حیوانات، یکی از فواید آن را نکاح می داند. آیا نکاح امری مرتبط به زن است و به مرد ربطی ندارد؟ اگر بخواهیم از این کلمه توهین به زن ها را استفاده کنیم، چرا معتقد به حیوان نامیدن مردها نشویم؟ همان گونه که مرد با زن نکاح می کند، زن نیز با مرد نکاح می کند و نکاح امری دارای دو طرف است! و خود صدرا نیز به این دو طرفه بودن تصریح می کند.
(محبة «الرجال للنساء و محبة النساء للرجال طلبا للنکاح؛
«2» محبت مرد برای زن و محبت زن برای مرد برای امر نکاح»
ثالثا ملاصدرا در تائید سخن خود، آیه قرآن را بیان می کند که در آن صریحا هم جنس بودن مرد و زن بیان شده است.

با این حساب آیا نباید بگوییم که منظور صدرا درباره امور جسمی نکاح است که در جسم انسانی از منظر فلسفی، تعبیر حیوان امری کاملا رایج است و هیچ گونه توهینی نیز به همراه ندارد؟

خصوصا با توجه به بعضی عبارت های همین کتاب ملاصدرا که در یک جا می نویسد:
«و اعلم أن العشق أقسام و المحبة متشعبة و المحبوبات کثیرة لا تحصى حسب تکثر الأنواع و الأشخاص. فمن أنواع المحبة محبة النفوس الحیوانیة للنکاح و السفاد لما فیه من حکمة بقاء النسل و حفظ النوع.«3» بدان که عشق اقسامی دارد و محبت چند نوع است. و محبوب ها زیاد هستند که با توجه به تکثر انواع و اشخاص آنها قابل شمارش نیستند. از انواع محبت، محبت نفس های حیوانی در امر نکاح است! و این محبت به خاطر حکمت باقی ماندن نسل انسان است!»

صدرا در قسمت دیگری از کتاب خود این گونه می گوید:
درباره عشق جوانان در مقابل صورت نیکو، نظر حکما مختلف است. بعضی آن را نیک می دانند و بعضی زشت و مذموم! عده ای آن را سرزنش کرده و آن را رذیلت شمرده اند و بدی هایش را شمرده اند و عده ای آن را فضیلت انسانی شمرده اند و مدحش کرده اند و عده ای ماهیت آن را نفهمیده اند و عده ای آن را مرض انسانی دانسته اند!

سپس به بیان نظر خود می پردازد و نفوس دارای قلب لطیف و طبع دقیق و نفس مهربان را خالی از این نوع علاقه نمی داند و سپس می گوید که عده ای طبع سخت و قساوت قلب دارند، از این نوع محبت خالی هستند و به صرف دوستی زنان برای مردان و مردان برای زنان در امر ازدواج اکتفا کرده اند. همچنان که در سایر حیوانات نیز محبت ازدواج وجود دارد و فایده این محبت باقی ماندن نسل است!
«و لکن وجدنا سائر النفوس الغلیظة و القلوب القاسیة و الطبائع الجافیة من الأکراد و الأعراب و الترک و الزنج خالیة عن هذا النوع من المحبة و إنما اقتصر أکثرهم على محبة الرجال للنساء و محبة النساء للرجال طلبا للنکاح و السفاد کما فی طباع سائر الحیوانات المرتکزة فیها حب الازدواج و السفاد و الغرض منها فی الطبیعة إبقاء النسل»«4»

آیا با توجه به این مطلب جایی برای سرزنش ملاصدرا باقی می ماند؟ آیا کسی می تواند منکر شود که انسان به طور غریزی به جنس مقابل کشش دارد، و این میل غریزی او، امری مشترک با سایر حیوانات است و از نظر فلسفی یکسان شمردن آن با امور جسمانی انسانی (حیوانیت) هیچ اشکالی ندارد؟

 «1». الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، ج‏7، ص: 137.  «2». الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، ج‏7، 172. «3»الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، ج‏7، ص: 164.«4». الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، ج‏7، ص: 172

فالیتأمل ایها المتأمل جیدا لأجل اینکه ،

 این توجیهات آیا جالب بود  یا  نه ؟؟؟؟؟؟ !!!!!!!

 

 

 


<   <<   11   12   13      >
جهت ارتباط با ما بر روی تصویر ذیل کیلک فرمائید

خا د م


لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها
روز جهانی بدون دروغ ،یعنی میشود ؟ I Love You I miss you I kiss you روز جهانی ورود ادیان به دین تشیع بخاری در جای جای صحیح خود، از خشم حضرت زهرا سلام الله علیها نسبت به ابی بکر سخن می‏گوید. در کتاب خمس می‏گوید: فغضبتْ فاطمةُ بنتُ رسول‏ اللَّه فهجرتْ أبابکر فلم تزل مهاجرتُه حتی تُوفِّیَتْ. یعنی: فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر ابی‏ بکر خشمگین شد و او را ترک گفت و این متارکه تا روزی که درگذشت ادامه داشت. (صحیح البخاری، باب فرض الخمس، 4/ 78) 1 ـ نماز. 2 ـ روزه. 3 ـ خمس. 4 ـ زکات. 5 ـ حج. 6 ـ جهاد. 7 ـ امر به معروف. 8 ـ نهى از منکر. 9 ـ تولى. 10 ـ تبرى. امام صادق صلوات الله علیه میفرمایند : ....خداوند تبارک و تعالی موجودی نجس تر از سگ نیافریده است و دشمن ما خانواده ، از سگ نیز نجس تر است (وسائل الشیعه جلد ۱صفحه ۱۵۹ باب۱۱ حدیث۵)
حسین آرین فر