هر مرد و زنى که مى خواهند باهم ازدواج کنند، بهتر است این قائده مخصوص را در نظر داشته باشند، اسم هر دو را بحساب (ابجد) شماره بندى کنندى و سپس شماره ها را با هم جمع نمایند و بعد پنج پنج آن شماره ها را طرح کنند و بیندازند اگر مابقى یک (1) یا سه (3) یا پنج (5) بماند، بدانید که آن ازدواج سر مى گیرد و هر دو تا آخر عمر با هم با خوشى زندگى خواهند کرد، ولى اگر شماره هاى باقى مانده دو (2) و یا چهار (4) باشد، آن ازدواج سر نمى گیرد و اگر هم بگیرد میمنت و سرورى در آن نیست .
(این حساب ابجد کبیر است ):
ا:(1) ب :(2) ج :(3) د:(4) ه:(5) و:(6) ز:(7) ح :(8) ط:(9) ى :(10) ک :(20) ل :(30) م :(40) ن :(50) س :(60) ع :(70) ف :(80) ص :(90) ق :(100) ر:(200) ش :(300) ت :(400) ث :(500) خ :(600) ذ:(700) ض :(800) ظ:(900) غ :(1000).
این حساب ابجد کبیر بود که برایتان نوشتیم ولى در پایان مى نویسیم هر کارى دست خداست و هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. و یقینا بدانید هر کارى براى خدا انجام گیرد ضرر و زیانى در آن نمى باشد و ما این قائده را از کتاب ریاض الانس نوشتیم .
در حدیث معتبر از حضرت صادق علیه السلام مرویست که فرمود: مردى از انصار در زمان نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مسافرت نمود، و با زوجه اش عهد کرد بر اینکه تا در سفر است او از منزل خارج نشود تا آنکه او بازگردد، زن قبول نمود، شوهر به سفر رفت .
پس از چند روز پدر آن زن مریض شد، فرستاد بسوى پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم (جریان را نقل کردند) و سپس آن زن از آن حضرت خواست که به عبادت پدرش برود، پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: در خانه بنشین و اطاعت امر شوهر خود بنما، سپس مریضى پدرش شدت پیدا کرد باز زن کسى را بسوى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرستاد و از آن حضرت اذن خواست که به عیادت پدرش برود، (که در حال مرگ است ) باز رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
در خانه بنشین و اطاعت امر شوهر خود بنما.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: پس پدرش از دنیا رفت و زن مردن پدر را شنید، مجددا به حضور رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرستاد و جریان را گفته و طلب اجازه کرد که پدرم از دنیا رفته آیا اجازه مى دهید که براى نماز او شرکت کنم ؟
حضرت اجازه نداد و فرمود: بنشین در خانه و اطاعت امر شوهر خود را بکن .
آن زن هم امتثال امر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم کرده و از خانه خارج نشد.
امام صادق علیه السلام مى فرماید: پس دفن کردند پدر آن زن را، سپس پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مژده و بشارت فرستاد براى آن زن به اینکه خداوند متعال آمرزید تو و پدرت را بواسطه اطاعت تو از امر شوهرت.
یکی از الطاف و موهبتهای ویژه خداوند در ماه رمضان شب قدراست. چنانکه پیامبر اکرم (ص) فرمودهاند:«خداوند از روزها، جمعه و از ماهها، ماه رمضان و از شبها،شب قدر را برای خود اختیار کرده است»شب قدر اوج معنویت و عبادت ماه مبارک رمضان است. شبی که قرآن؛ کلام خداوند در آن نازل شده است و مقدرات زندگی بشر تاشب قدر آینده در آن تعیین میشود. امام صادق (ع) در این باره میفرمایند:«ابتدای سال،شب قدر است، در آن شب آنچه از این سال تا سال آینده انجام خواهد گرفت، نوشته میشود»
الف ) راوى از امام صادق (علیه السلام ) سوال مى کند: چگونه ممکن است شب قدر از هزار ماه بهتر باشد؟
امام (علیه السلام ) فرمودند: العمل فیها خیر من العمل فى الف شهر لیس فیها لیله القدر.
ب ) از امام زین العابدین (علیه السلام ) روایت شده که فرمود: خدا به رسول خود محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) گفت : آیا مى دانى براى چه شب قدر از هزار ماه برتر است ؟ اظهار داشت : نه .
خداوند فرمود: براى این که در این شب ، فرشتگان و روح به اذن بارى تعالى هر امرى را فرود مى آورند1
ج ) نزول قرآن در آن شب .
حال که کلام به این جا رسید، بد نیست تا اشاره اى گذرا به وجوه دیگرى که دانشمندان نقل کرده اند، داشته باشیم :
الف ) عبادت یک شب پیروان پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) از سلطنت هزار ماه بنى امیه - که تقریبا هشتاد و اندى سال مى شود - برتر است .2
ب ) نقل است که پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) نام چهار تن از عابدان (یحیى ، زکریا، حزقیل و یوشع ) را بر زبان جارى کرد و فرمود: ((اینان هشتاد سال خدا را پرستیدند و لحظه اى هم از یاد او غافل نشدند و مرتکب گناه نگردیدند.)) حضار تعجب کردند. جبرئیل ((سوره قدر)) را فرود آورد3
ج ) ابوبکر ورّاق گوید: ملک سلیمان هزار ماه بود و ملک ذوالقرنین هزار ماه و کسى که در شب قدر خدا را عبادت کند، از ملک و سلطنت آن دو بهتر است .
د) ثعلبى گوید: پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به یاران خود فرمودند: در بنى اسرائیل ، عابدى مى زیست که ((شمسون )) نام داشت ، وى هزار ماه ، سلاح بست و در راه خدا نبرد کرد. صحابه گفتند: آیا ما نیز با این عمر کوتاه به چنین سعادتى نائل خواهیم شد؟ که سوره قدر نازل گردید.
ه ) شب قدر از هزار ماه بهتر است ، زیرا بر امت هاى پیشین ، هزاران ماه گذشت و آنان در تاریکى ها و گمراهى ها به سر مى بردند.
نزول قرآن در این شب
طبق روایات موجود، مجموع قرآن ، که معجزه جاوید رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) است ، در شب قدر دفعتا به صورت یک روح از لوح محفوظ به آسمان دنیا یا بیت المعمور و یا قلب پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) نازل شده است .
این را اصطلاحا نزول دفعى (یکباره ) و نزول اجمالى قرآن مى گویند، اما قرآن یک نزول تدریجى و تفصیلى هم دارد، که طى 23 سال دوران نبوت پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) به صورت الفاظ نازل شده است .
به همین علت ، لغویان بین کلمه نزول از باب افعال و از باب تفعیل فرق گذارده اند؛ از این رو آیاتى که با لفظ ((انزال )) و مشتقات آن آمده ، ظاهر در نزول ((دفعى )) مى دانند و آیاتى که با لفظ ((تنزیل )) و مشقات آن وارد شده است ، ظاهر در نزول ((تدریجى )) مى دانند.
شب مبارک
(انا اءنزلناه فى لیله مبارکة .)
تعیین شب قدر
در این که شب قدر، بیش از یک شب در سال نیست و در این که آن شب در ماه مبارک رمضان واقع شده است ، نزد ما خلافى نیست ، اما در تعیین یکى از شب هاى ماه رمضان ، به عنوان شب قدر،بین علما و دانشمندان ، اختلاف وجود دارد. و همان طور که ((صلوة وسطى )) در بین نمازهاى پنج گانه و ((اسم اعظم )) در میان اسماى الهى و ((ساعت استجابت دعا)) در ساعت هاى روز جمعه و ((ولى خدا)) در بین بندگان و ((رضاى خدا)) در طاعات و ((سخط خود را)) در سیئات گذاشته است 4وقت قیام ساعت و هنگام قیام امام زمان (عج ) و وقت مرگ را نیز مشخص نفرموده است - تا اهل معصیت آنها را وسیله نیل به مقاصد خود قرار ندهند - و در مقابل ، مومنان بیشتر مراقب اعمال و رفتار خود باشند و کلیه نمازهاى روزانه را با توجه و دقت کامل انجام دهند و کلیه اسماى الهى را نیز مواظبت کنند و به همه بندگان احترام نمایند و روز جمعه به دعا بیشتر همت گمارند، زیرا:چه هر گوشه، تیر نیاز افکنی امید است ناگه که صیدی زنی ،و در روایت آمده است که :
قیل لامیرالمؤ منین (علیه السلام ): اخبرنا عن لیلة القدر؟ قال : ما اءخلوا من ان اکون اعلمها و لست اشک ان الله انما یسترها عنکم ، نظرا لکم ، لاءنه لو اعلمکموها عملتم فیها و ترکتم غیرها.5
به امیر مؤ منان على (علیه السلام ) گفتند: ما را از شب قدر آگاه کن . فرمود: خالى از این نیستم که آن را بدانم . شک ندارم که خداوند به خاطر کمک کردن و مهلت دادن به شما آن را از شما مى پوشاند، چون اگر آن را به شما اعلام مى کرد، در همان شب عمل مى کردید و در غیر آن شب ، عبادت را ترک مى کردید.
بنابراین شاید حکمت اخفا و مجهول ماندن آن این باشد که مومنان ، شبهاى بیشترى را قدر بدانند و به آرزوى درک فضیلت آن به کارهاى نیک و عبادت بیشترى پرداخته و از معاصى و زشتیها دورى گزینند و در پرستش خداوند تلاش نمایند.6
1الکافى ، ج 1، ص 248 و بحار الانوار، ج 25، ص 80.
2رک : محمد ثقفى تهرانى ، تفسیر روان جاوید و على بن ابراهیم قمى ، تفسیر قمى .
3ملا محسن فیض کاشانى ، تفسیر صافى ، ج 5.
4سید محسن امین ، اعیان الشیعه ، ج 1، ص 658، به نقل از نثر الدرر.5شیخ عباس قمى ، سفینه البحار، ج 2، ص 411 و بحار الانوار، ج 94، ص 5. شرح نهج البلاغه ، ج 20، ص 154.
6خطیب شربینى ، تفسیر السراج المنیر، ج 4، ص 567.
سخن حضرت خضر نبى علیه السلام:
امام جواد علیه السلام مى فرماید: روزى امیرمؤ منین ، على بن ابى طالب علیه السلام در حالى که فرزندش امام حسن و سلمان فارسى وى را همراهى مى کردند، وارد مسجدالحرام شده و در گوشه اى نشست ، در این میان شخص ناشناسى با قیافه و لباسى زیبا به طرف وى آمد و سلام کرد، امام جواب سلام او را داد.
آن مرد در کنار على علیه السلام نشست و به آن حضرت گفت : سه مطلب را از شما مى پرسم ، چنان چه پاسخ پرسش هاى مرا فرمودید، برترى جایگاه خویش را بر همگان ثابت نموده ، و من نیز شایستگى شما براى مقام رهبرى و امامت این مردم اعتراف مى نمایم .
امیر المومنین علیه السلام فرمود: هر آنچه دلت مى خواهد بپرس !
آن مرد گفت :
1- هنگامى که انسان خواب است ، روح او به کجا میرود؟
2- چرا بعضى وقتها حالت فراموشى به انسان دست مى دهد، و گاهى فراموش شده ها به ذهن و یاد انسان باز مى گردد؟
3- چرا فرزندان انسان معمولا شبیه عمو یا دایى انسان هستند؟
على ابن ابى طالب علیه السلام به فرزندش امام حسن مجتبى فرمود: فرزندم ، تو پاسخ پرسش ها را بگو.
امام مجتبى علیه السلام فرمود: و اما پاسخ پرسش اول که وقت خواب روح انسان به کجا میرود و حال و وضع او چگونه است ؟
پس بدان که روح با باد مرتبط است ، و باد با هوا، هنگام بیدار شدن بدن اگر خداوند سبحان اجازه ى مراجعت روح به بدن را بدهد، روح باد را جذب کرده و باد هوا را، و سپس روح به بدن برگشته و انسان از خواب بیدار مى شود، وگرنه تا روز قیامت این روح به بدن مراجعت نخواهد کرد.
و اما پرسش دوم که علت فراموشى و به خاطر آوردن فراموش شده ها چیست ؟
بدان که قلب انسان در حقه و ظرفى کوچک قرار دارد و روى این ظرف را رو پوشى پوشانده است ، وقتى انسان بر پیامبر و آل او علیهم السلام درود بفرستد و بگوید: الهم صلى على محمد و آل محمد، نورى وارد ظرف شده و قلب را روشن و منور مى کند و در نتیجه مطالب فراموش شده به ذهن انسان مراجعت مى کند، و اگر صلوات نفرستد و یا ناقص آن را بر زبان جارى کند، روپوش روى ظرف کوچک قلب باقى مانده و تاریکى و ظلمت او را فرا مى گیرد و حتى آنچه را مى دانسته فراموش مى کند.
و اما پرسش سوم که چرا فرزند شباهت بیشترى به عمو یا دایى خویش پیدا مى کند؟
علت این امر به کیفیت و حالتهاى آمیزش جنسى مربوط مى شود، چنان چه آمیزش در حالتى که بدن و قلب و عروق ، سکون و آرامش طبیعى دارد، و از هر گونه دغدغه ، اضطراب ، و دل مشغولى خالى است انجام شود، نطفه در میان رحم قرار مى گیرد که در این حال فرزند شباهت بسیارى به پدر و مادر پیدا خواهد کرد.
و چنان چه قلب انسان از آرامش و سکون طبیعى بهره مند نباشد، و اضطراب و نگرانى بر وى حاکم شود، فرزند شباهت زیادى به عمو و یا دایى پیدا خواهد کرد.
مرد ناشناس پس از شنیدن پاسخ هاى زیبا و محکم امام مجتبى علیه السلام ، با صداى رسا فریاد برآورد: اءشهد اءن لا الا الله ، و اءشهد اءن محمدا رسول الله ، و اءشهد اءنک وصیة ، و القائم بحجته بعده - و اشار بیده الى اءمیرالمؤ منین و این جملات را پى در پى تکرار کرد، و سپس به ولایت و امامت فرد فرد ائمه پس از على نیز گواهى داده تا به امام نهم حضرت جواد الائمه علیه السلام رسید و گفت :
و اءشهد على محمد بن على اءنه القائم باءمر على بن موسى ((گواهى مى دهم که حضرت جواد جانشین و امام پس از امام رضا علیه السلام مى باشد)).
و در ادامه به امامت حضرت هادى و عسگرى و مهدى علیهم السلام گواهى داده و در پایان گفت : والسلام علیک یا اءمیر المؤ منین و رحمة الله و برکاته و از جاى برخاسته و از محضرامیرالمؤ منین بیرون رفت .امیر المؤ منین به فرزندش امام مجتبى فرمود: به دنبال او برو و ببین کجا مى رود؟
امام مجتبى او را تعقیب نمود، پس از لحظاتى به نزد پدر بازگشته و گفت : وقتى که پاى از مسجد بیرون نهاد، دیگر او را ندیدم : آیا به آسمانها رفت و یا زمین او را در خود فرو برد؟!
امام على علیه السلام فرمود: فرزندم ! آیا او را شناختى ؟
عرض کرد: خدا و رسول او و امیرالمؤ منین بهتر مى دانند.
فرمود: او حضرت خضر پیامبر علیه السلام بود
اکمال الدین : 1/313، ح 1 و عیون اخبار الرضا علیه السلام : 1/65، ح 35.
...ادامه مطلب... از این رو احتمالات پیشین را مطرح کردهاند و ملاحظه شد تنها احتمالی که صاحب عروه بعید ندانسته بود [قابل طرح و بررسی] باقی ماند و آن احتمال این بود که: نماز و روزه افرادی که در این مناطق به سر میبرند بایستی بر طبق بلاد معمولی میان دو قطب شمال و جنوب باشد و افراد این مناطق مخیرند که هر یک از این بلاد میانی را مبنای انجام فرایض خود قرار دهند.
به عنوان مثال فردی که در قطبین زندگی میکند میتواند معیار را، مقدار روز و شب مناطق معتدل و مناطقی که در آن فصل شب و روز در آنها کوتاه نیست، قرار دهد؛ اگر چه در برخی فصول روز تا شانزده ساعت و شب تا هشت ساعت هم برسد. بنابراین چنین فردی بایستی به مقدار روز مناطق معتدل روزه بگیرد و نماز ظهر و عصر را اقامه کند و بر مبنای شب مناطق معتدل روزه را افطار کند و نماز مغرب و عشا را نیز طبق همین معیار به جا آورد. بنا بر این بایستی [در مناطق قطبی] مقدار شب و روزِ فصول مختلف سال در مناطق معتدل دور از آن مناطق، مراعات گردد.
آنچه بیان شده، متبادر از کلمات فقها بود. اما دو نکته به نظر میرسد که متذکر میشویم:
اولاً، چه دلیلی وجود دارد که اهالی مناطق قطبی بایستی بلاد معمولی میانی را مبنا قرار دهند و این مناطق را بر بلاد نزدیک قطبین ـ که در طی 24 ساعت از شب و روز اگر چه یکی کوتاهتر و دیگری بلندتر، برخوردارند ـ ترجیح دهند؟
ثانیاً، دستیابی به مقدار روز مناطقی که در فصل خاصی معتدل هستند، دشوار است و با توجه به این که اسلام دین آسانی است چنین چیزی نمیتواند در طی قرون متمادی، به ویژه قبل از پیشرفت وسایل ارتباطی سیمی و بی سیمی، برای عموم مردم معیار باشد.ادامه دارد...
ادامه مطلب...
نکته اوّل:
هر مکانی دارای طول و عرض جغرافیایی است. طول جغرافیایی عبارت است از: قوس عمود بر خط نصفالنهار گرینویچ [از یک طرف] و بر خط نصفالنهار محل مورد نظر [از طرف دیگر]. بنابر این مقدار مسافت میان دو نقطه مزبور، طول جغرافیایی مکان مورد نظر را تشکیل میدهد.
اما عرض جغرافیایی عبارت است از مقدار قوس عمود از خط استوا تا آن مکان. بنا بر این مقدار مسافت دو نقطه مزبور، عرض جغرافیایی آن جا را تشکیل میدهد.
از آن جا که خط استوا دایرهای است که کره زمین را به دو نیم تقسیم میکند و در پی آن عرض جغرافیایی هم به عرض جغرافیایی شمالی و جنوبی تقسیم میشود، بنابر این مقدار قوسی که از خط استوا شروع شده و به قطب شمال ختم میشود نود درجه میباشد، همچنان که قوسی که از خط استوا تا قطب جنوب امتداد دارد، نود درجه میباشد.
نکته دوم:
مناطقی که بین خط استوا و یکی از دو قطب شمال و جنوب قرار دارند، بر حسب دوری آنها از خط استوا، دارای درجات متفاوتی هستند. مناطقی که بین خط استوا و درجه 67 واقع شدهاند، مناطق معتدل محسوب میشوند و در طی 24 ساعت، از شب و روز برخوردارند، اگر چه با یکدیگر از نظر بلندی و کوتاهی شب و روز، اختلاف دارند. مناطقی که بالای 67 درجه هستند مناطق قطبی به شمار میآیند و طول روز و شب در آنها برحسب دوری از مناطق معتدل، مختلف است و وجه اشتراک این مناطق این است که یا از روزهای طولانی برخوردارند و یا از شبهای طولانی، به طوری که هرچه به خط نود درجه نزدیکتر میشویم، طول شب یا روز برخی از این مناطق تا به شش ماه هم میرسد. بنابر این آنچه مشهور شده که طول روز یا شب در تمامی مناطق قطبی شش ماه است، همه جا صحت ندارد و این سخن تنها در مورد نقاطی که در مرز خط نود درجه قرار دارند، صحیح است. اما مناطقی که میان خط نود درجه و خط 67 درجه قرار دارند بر حسب دوری و نزدیکی از این دو خط، از طولِ شب و روز متفاوتی برخوردارند اگر چه همگی این ویژگی را دارند که دارای روز یا شب طولانی هستند.
نکته سوم:
گذشت که برخی مناطق نزدیک خط 67 درجه، در طیّ 24 ساعت، از روز و شب برخوردارند و ممکن است [طول شب و روز در این مناطق به این صورت باشد که] بیست و دو ساعت آن شب و دو ساعت دیگر، روز باشد یا برعکس. مردم این مناطق اگر چه از روز یا شب طولانی برخوردارند، با این حال بایستی فرایض خود را [از قبیل نماز و روزه] بر طبق روز و شب، و مشرق و مغربی که دارند، به جا آورند. به این صورت که بیست و دو ساعت روزه بگیرند و نمازهای یومیه را در طی دو ساعت انجام دهند، و راه دیگری وجود ندارد و امکان ندارد [در این مناطق] بتوانیم حکم روز را در شب و یا حکم شب را در روز اجرا کنیم.
اما بحث در مورد مناطقی است که بالاتر از خط 67 درجه قرار دارند، یعنی مناطقی که با گذشت 24 ساعت، شب یا روز ندارند. آنچه در کلام صاحب عروه مطرح شده، همین مورد است.
نکته چهارم:صاحب عروة الوثقی1 درباره مکلفی که در قطب زندگی میکند، مینویسد:
إذا فرض کون المکلّف فی المکان الذی نهاره ستّة أشهر و لیله ستّة أشهر أو نهاره ثلاثة و لیله ستّة أو نحو ذلک فلا یبعد کون المدار فی صومه و صلاته علی البلدان المتعارفة المتوسطة مخیرا بین افراد المتوسط و أما احتمال سقوط تکلیفهما عنه فبعید کاحتمال سقوط الصوم و کون الواجب صلاة یوم واحد و لیلة واحدة و یحتمل کون المدار بلده الذی کان متوطّنا فیه سابقا إن کان له بلد سابق؛
چنانچه مکلفی در مکانی زندگی کند که 6 ماه از سال، روز و 6 ماه دیگر آن شب باشد، و یا سه ماه از سال روز و 9 ماه دیگر آن شب باشد و ··· بعید نیست که ملاک در نماز و روزه این فرد، سرزمینهای متعارف و واقع شده میان دو قطب باشد و این فرد مخیر باشد که برای نماز و روزه هایش یکی از سرزمینهای میانی را مبنا قرار دهد. اما احتمال سقوط نماز و روزه نسبت به این فرد بعید است، همچنان که احتمال سقوط روزه و وجوبِ نمازِ تنها یک روز و یک شب، بعید به نظر میرسد. این احتمال هم وجود دارد که ملاک [در نمازها و روزههای این فرد] سرزمینی باشد که قبلاً در آن زندگی میکرده است ؛ البته این احتمال در صورتی است که فرد مزبور وطن سابقی داشته باشد.
ابلیس شبی رفت به بالین جوانی
آراسته با شکل مهیبی سر و بر را
گفتا که: «منم مرگ و اگر خواهی زنهار
باید بگزینی تو یکی زین سه خطر را
یا آن پدر پیر خودت را بکشی زار
یا بشکنی از خواهر خود سینه و سر را
یا خود ز می ناب کشی یک دو سه ساغر
تا آن که بپوشم ز هلاک تو نظر را
لرزید ازین بیم جوان بر خود و جا داشت
کز مرگ فتد لرزه به تن ضیغم نر را
گفتا: «پدر و خواهر من هر دو عزیزند
هرگز نکنم ترک ادب این دو نفر را
لیکن چون به می دفع شر از خویش توان کرد
می نوشم و با وی بکنم چاره ی شر را»
جامی دو بنوشید و چو شد خیره ز مستی
هم خواهر خود را زد و هم کشت پدر را
ای کاش شود خشک بن تاک خداوند
زین مایه ی شر حفظ کند نوع بشر را.